گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اسناد تاریخی خاندان غفاری
جلد دوم
.بخش چهارم عريضه‌هاي رجال و اشخاص مختلف به ناصر الدين شاه قاجار و جواب چند عريضه (بدون تاريخ)



اشاره

ص: 167

- 174- گزارش پزشكي از وضع مزاج ناصر الدين شاه قاجار

عريضه‌اي است خواندني به مهر پنج نفر از پزشكان مخصوص براي «اصلاح و رفع سوء مزاج مخفيّه» كه اشاره‌اي است به آثار انقطاع نسل شاه كه از چهار سال پيش شروع شده بود. سجع چهار مهر از پنج مهر پشت نامه بدين شرح است: محمّد حسن (1264 «1»)- نظر علي- طولوزان «2»- الله محمد علي المتوكل عبده نقي «3».
______________________________
(1). محمد حسن: مراد بگمز عماد الاطباء از ارامنه اسلامبول كه مسلمان شد و نام محمد حسن بر خود گذاشت. اطباي فرنگي ناصر الدين شاه جز وي عبارت بودند از دكتر كلكه فرانسوي، دكتر پولاك نمساوي (اطريشي)، دكتر طولوزان (فرانسوي) و دكتر فوريه كه اسامي سه نفر اوّل زير عنوان حكيم‌باشي فرنگي در صفحه 47 جلد اوّل المآثر و الآثار (چهل سال تاريخ ايران در دوره ناصر الدين شاه قاجار)، به كوشش ايرج افشار آمده است. در همين صفحه اسامي سه طبيب ديگر كه مربوط به دوره چهل ساله اوّل سلطنت ناصر الدين شاه است به نام‌هاي ميرزا بزرگ قزويني و ملّا قبلي و حاج آقا بابا ملك الاطباء به عنوان حكيم‌باشي ايران درج شده است.
(2). طولوزان: طبيب مخصوص ناصر الدين شاه كه تا آخر عمر در ايران بود و سمت سرپرستي طب را در مدرسه دار الفنون داشت (تاريخ مؤسسات تمدني جديد در ايران، تأليف دكتر حسين محبوبي اردكاني ج 1، چ اوّل، دانشگاه تهران، 1354، ص 279).
(3). مراد علي نقي حكيم الممالك پسر آقا اسمعيل پيشخدمت‌باشي سلام و برادر كوچك آقا رضا اقبال السلطنه است كه در دار الفنون تهران تحصيلات طب كرد. در سال 1272 جزء همراهان فرخ خان امين الملك (امين الدوله) كه براي حلّ منازعه انگليس و ايران بر سر هرات عازم دربار ناپلئون سوّم بود، به پاريس رفت و نايب سفارت كبري شد و در واقع سفر وي براي ادامه تحصيلات طب بود. در مراجعت جزء اطباء مخصوص ناصر الدين شاه قرار گرفت. پس از فوت پدرش پيشخدمت‌باشي سلام و بعد رئيس معادن و-
ص: 168
عرضه داشت كمترين داعيان جانثار، اطباي عبوديت شعار كه قربان خاكپاي مباركت شويم. مكرر به عرض حضور همايون رسانده عرض و جسارت كرده‌ايم كه براي اصلاح و رفع برخي سوءمزاج مخفيّه كه به مزاج مبارك عارض شده مداوايي ضرور است. بواسطه مشاغل مهمّه و انتظام امور عظيمه اعتنائي به عرض فدويان نفرمودند تا بعضي عوارض مضرّه به افعال طبيعه ظهور نموده. از آن جمله زياده بر چهار عام است كه آثار انقطاع نسل پديدار شده. بعلاوه هنگام تشريف‌فرمائي جاجرود تكسّر مزاج كلي و عروض امراض ابتلايي ظاهر گرديده.
بر فدويان جانثار لازم شد كه به استدعاي تحمّل معالجه جسارتي كرده حفظ وجود فايض الجود و اصلاح مزاج مبارك را كه شرعا و طبّا لازم و واجب شده است استدعا نمائيم تا ان شاء الله صحت و سلامتي در مزاج مبارك- كه سلامت همه آفاق در سلامت اوست- حاصل آيد.
لذا از چهاردهم شهر شعبان كه امتزاج فصلين و ابتداي بهار است و بهترين اوقات سال براي اصلاح مزاج و احوال است مي‌بايد شروع به مداوا فرمايند تا دو ماه زياده متحمل زحمت معالجه شوند و اكراه وقوع شهر رمضان را در بين مداوا و منافات تحمل صيام را با اقدام به علاج اسقام قطع نظر فرمايند و به مضمون الضرورات تبييح المحظورات و به مفاده آيه و إن كنتم مرضي او علي سفر فعدة من ايام اخر را امتثال فرموده قضاي صيام را بر ساير ايّام سنه قرار فرمايند و ان شاء الله بعد از رفع سوءمزاج و انقضاي مداوا تدارك از مافات نمايند. «1» امر امر اقدس همايون است. «2»
______________________________
صنايع و حاكم بعضي از شهرهاي ايران شد (مخزن الوقايع، تأليف حسين بن عبد الله سرابي، چاپ دانشگاه تهران، 1344). از حكيم الممالك كتابي خواندني زير عنوان «سفرنامه سفر خراسان» در سال 1356 در سلسله انتشارات فرهنگ ايران‌زمين به شماره 25 به كوشش ايرج افشار چاپ شده است. ناصر الدين شاه مطايبه‌اي درباره او سروده كه دو بيت آن، اين است:
اي حكيم الممالك سلطان‌كه به شاگرديت سزد لقمان
گر تو باشي حكيم، يك دو سه سال‌كس نماند به خطّه ايران! (همان مأخذ، ص 271).
(1). دوستعلي خان معير الممالك نواده دختري ناصر الدين شاه قاجار از عصمت الدوله مي‌نويسد:
ناصر الدين شاه در نخستين سالهاي سلطنت روزه مي‌داشت ولي تا آنجا كه من ياد دارم روزه‌داري را ترك گفته بود اما آداب ديگر روزه‌داري را به كار مي‌بست. (يادداشتهايي از زندگاني خصوصي ناصر الدين شاه قاجار:
نشر تاريخ ايران، 15، 1372، ص 68).
(2). متن و تصوير اين سند را در جلد يازدهم نامواره دكتر محمود افشار، به كوشش ايرج افشار، 1378 چاپ كرده‌ام.
ص: 169

- 175- عريضه اردشير ميرزا «1» حاكم آذربايجان به ناصر الدين شاه راجع به استقبال از فرخ خان امين الملك در موقع مراجعت از مأموريت اروپا

پشت نامه مهر به سجع «عبده الراجي اردشير 1254»
هو قربان خاكپاي جواهرآساي مباركت شوم منظور و اراده اين فدوي جان‌نثار اين بود كه در روز ورود جناب مقرب الخاقان امين الملك سفير كبير دولت عليه، اعاظم چاكران ديوان و معارف و اعيان آذربايجان را به استقبال فرستاده تكريمات شايان به عمل آورده، با كمال اعزاز و احترام تمام وارد شوند. ولي خودشان شب چهارشنبه، علي الغفلة و بي‌خبر از اين غلام وارد شده، و در يكي از خلوتي‌هاي عمارات ديواني منزل نمودند. همه نوكر باب و تجّار و معارف، فرداي آن، رسم ديد را به عمل آوردند.
چون مستعجلا احضار ركاب همايون شاهنشاهي روحنا فداه شده بود، به ملاحظه اطاعت «2» حكم جهانمطاع و شوق زيارت خاكپاي همايون و تقبيل عتبه عليه از دو روز بيشتر در اينجا مكث ننموده روانه شدند.
تصدّقت شوم جناب معزّي اليه با اينكه طولي در توقّف او نشد، باز از راه كمال فطانت و هشياري و منتهاي ذكاوت و بيداري كه داشته و دارند از همه اوضاع اين ولايت چنانكه بايدوشايد آگاه شدند. و از چاكران و تجّار و سايرين هنگام ملاقات به تقريبات لايقه، تحقيقات رايقه نمودند. و از ما في الضمير و واردات آنها كه در اين مدت به آنها رسيده و متحمّل شده‌اند، همه را معلوم داشته‌اند. و حالت اين فدوي غلام و طرز رفتار و سلوك و اهتماماتي كه در خدمات ديواني دارد، به رأي العين ديده و مشاهده نموده و معايب كار از كجاست درست فهميده‌اند. اگر تحقيق شود همه را مفصّلا معروض خاكپاي همايون و معلوم راي عالم‌آراي ملوكانه خواهند داشت. زياده چه جسارت نمايد، الامر الاقدس الارفع مطاع.
______________________________
(1). اردشير ميرزا پسر نهم عباس ميرزا درين تاريخ حاكم آذربايجان بوده است. وي در سال 1273 ه. ق ملقّب به ركن الدوله و به جاي برادر خود فيروز ميرزا نصرت الدوله به حكومت آذربايجان منصوب شد و تا سال 1275 ه. ق حكومتش دوام يافت (مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، ج 3، چاپ دانشگاه تهران، ص 389).
(2). رسم الخط نامه: اطاعة
ص: 170

- 176- عريضه اسد الله پسر صنيع الملك «1» به ناصر الدين شاه خانه‌زاد اسد الله پسر مرحوم صنيع الملك «2» تقاضاي افزايش مواجب هو

اشاره

قربان خاكپاي جواهرآساي اقدس همايونت شوم خدمات و جان‌نثاري صنيع الملك مرحوم سفرا حضرا در خاكپاي مهر اعتلاي همايوني روح العالمين فداه مشهور بود. بعد از تصدّق شدن آن مرحوم از دو هزار تومان مواجب كه داشت، سيصد تومان به اين سه نفر خانه‌زاد مرحمت شد. تاكنون هر نوع بود، با اين قليل مواجب گذران نموده جسارت نمي‌نمودم. اين اوقات كه سيف الله خان اخوي تصدّق خاكپاي مبارك شد، يكصد تومان مواجب او، «3» از قرار دستخط مبارك، بعد از وضع ثلث جديد كه شصت تومان باقي ماند در حق دو نفر صباياي آن مرحوم برقرار شد. «4» چون اين خانه‌زاد ملجأ و پناهي جز آستان مبارك اعلي ندارد، از خاكپاي همايوني مستدعي است، اين ثلثي كه از مواجب اخوي موضوع شده و قريب سي تومان و كسري مي‌شود، به اسم اضافه مواجب در حق خانه‌زاد مرحمت و برقرار گردد كه با كمال دلگرمي مشغول به جان‌نثاري باشد. امر امر همايون روحنا فداه است.

دستور به خط ناصر الدين شاه:

از جناب آقا «5» تحقيق شود اين ثلث كجا ضبط شده و به كي داده شده است به عرض برسانند.

در حاشيه نامه:

در كتابچه كه امر و مقرّر فرموده‌اند اين غلام ثلث‌ها را ضبط ديوان نمايد، استعلام
______________________________
(1). احتمالا منظور حاج ابو الحسن اصفهاني معمارباشي سلطنتي دوره ناصر الدين شاه ملقب به صنيع الملك، يا ميرزا ابو الحسن خان غفاري كاشاني نقاش‌باشي دوره ناصر الدين شاه است كه در سال 1278 ملقّب به صنيع الملك گرديد.
(2). جمله «خانه‌زاد اسد الله پسر مرحوم صنيع الملك» بين سطر اوّل و دوم عريضه نوشته شده است.
(3). در اصل: او را
(4). در اصل: و برقرار شد.
(5). يعني مستوفي الممالك
ص: 171
... ثلث مواجب سيف الله خان را در كتابچه ثبت و ضبط نموده است، ديگر خبر ندارد كه به كسي داده شده باشد.

- 177- عريضه مخبر الدوله «1» به ناصر الدين شاه راجع به منافع تلگراف‌

قربان خاكپاي اقدس همايون مباركت شوم از اوّل بروز تلگراف در ممالك محروسه ايران تاكنون بيست سال است و بحمد الله تعالي از توجهات ذات همايون اعلي روزبه‌روز به رونق و اعتبار آن افزوده است. صحت اخبار تلگراف در ممالك محروسه ايران به درجه [اي] رسيده است، كه حواله و طلاق و عقد و طلاق به نوشته آن كرده و مي‌كنند.
اگرچه در اين عهد ابدآيت ترقيات عمده و عديده در دولت ايران پيدا شد، لكن ايجاد تلگراف بر همه تقدم و تفوّق دارد. اگر بعضي از مردم هنوز مثل اين ضعيف شريف باشند، مستبعد نخواهد بود، زيرا كه عادت قديمه عرب و تركمان حركت با شتر و جنگ با چماق بود و علوم عاليه ايشان گفتن شعر و نوشتن خط سياق است. راه‌آهن و سيم تلگراف و توپ كروپ با آنها و آن اعتقادات چه مشاهبت دارد؟
مرحوم مجد الدوله «2» مي‌گفت كه يزد ولايت خوبي است، از تهران دور و بي‌دم و دود است و تلگراف هم ندارد. حكومت آنجا از همه‌جا بهتر است. از اين قرار معلوم مي‌شود كه تلگراف براي طبيعت حكام به منزله دودودم است، چشم را ضايع مي‌كند.
طبايع امنيت‌طلب مي‌دانند كه تا چه پايه و چه اندازه تلگراف اسباب امنيت و راحت نوكر و رعيت و وصول ماليات و نظم ولايات و گرفتاري اشرار و قطع ظلم و راه عرض رعيت به خاكپاي اقدس همايون اعلي شده است. تلگراف مطلوب مظلوم و مغضوب ظالم
______________________________
(1). مخبر الدوله، عليقلي خان پسر بزرگ رضا قلي خان هدايت امير الشعراء كه در 1276 ه. ق به منصب سرهنگي تلگراف و رياست كل تلگرافخانه‌هاي ايران نائل و نايب دوم وزير علوم شد و در 1286 از طرف ناصر الدين شاه قاجار ملقب به مخبر الدوله گرديد. براي اطلاع از شرح‌حال مفصل وي رجوع شود به كتاب المآثر و الآثار (چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه)، به كوشش ايرج افشار، ج 2، ص 504.
(2). احتمالا مراد مجد الدوله امير اصلان خان پسر امير قاسم خان قاجار و برادر صلبي مهدعليا و دائي ناصر الدين شاه است كه قبل از مخبر الدوله در سال 1288 درگذشته است. (چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، ج 2، ص 495).
ص: 172
است. تا امروز ششصد و پنجاه فرسخ سواي عربستان «1» امتداد يافته از روي حساب يك كرور براي ساختن آن متجاوز خرج شده است براي مخارج بيست ساله كه ده سال است في چهل هزار تومان خرج مي‌شود و سابق قدري كمتر بود. چنانكه تا به‌حال اين اراده در تحت حفظ و حمايت ذات مقدس اعلي بوده است ان شاء الله تعالي من‌بعد هم‌چنان خواهد بود.
عمده حفظ اين اداره تقويت روحاني آن است كه دخل آن مغشوش نشود. تا دخل آن برجاست تير و سيم و عمله و اجزاي آن برجا هستند. آن‌كه معيوب شد اينها همه خراب مي‌شود. سه چيز عمده است كه اسباب اغتشاش دخل شده است.
اوّل يأس رعاياي ولايات از خاكپاي همايون از نداشتن جواب عرايض تلگرافي خود كه پولي دادند به تلگرافخانه و جوابي به آنها داده نشد و راه عرض به همين جهت مسدود گشت. سيم تلگراف زياده از حد اسباب اطمينان شده بود براي درددل و عرض حال به خاكپاي اعلي. اين اميدواري بدل به يأس و نااميدي شد و اين منفعت از تلگرافخانه قطع گشت.
دوّم اختلاف مطالب دولت با مطالب مردم است كه چنان درهم و مغشوش شده است كه حد ندارد. همين‌كه مردم دانستند كه مطالب دولت پول ندارد، از اطراف كوشش كرده‌اند كه به هروسيله باشد پول ندهند. به اين معني كه عارضين به هريك از ادارات دولتي عارض مي‌شوند حكمي صادر مي‌نمايند آن حكم را مطالب دولت مي‌نامند و از اداي وجه آن امتناع مي‌كنند و حال آنكه عارض هيچ‌وقت حق اين تصورات را ندارد.
سوم عمل پست‌خانه كه [اگر] در تحت انتظام آيد حمل نوشتجات آسان و تحصيل جواب آنها خيلي زود مي‌شود. مردم به تلگرافخانه كمتر رجوع مي‌كنند.
امّا علاجهاي آن: آنچه به عقل قاصر اين غلام مي‌رسد به شرحي است كه معروض مي‌شود. اوّل جواب عارض ولايتي خوب است كه از خاكپاي همايون مرحمت شود و اگر آن عرض ناچار راجع به وزرا باشد مقرّر فرمايند كه وزراء مردم را بلاجواب نگذارند. تلگراف شما به عرض خاكپاي همايون رسيد جواب ندارد. هم جوابي است براي حفظ اعتبار تلگرافخانه خيلي خوب. دوّم براي تفكيك مطالب دولت از غير دولت، بايد وزراء وجه نقد به تلگرافخانه بدهند براي مطالب دولت و آن وجه در آخر هر ماه بعينها به آجودان مخصوص تسليم شود. در آن وقت مطلب غير دولتي به خودي خود
______________________________
(1). مراد خوزستان.
ص: 173
پيدا و آشكار خواهد شد و ابدا ضرري براي دولت مترتّب نمي‌شود و تلگرافخانه به حالت خود برمي‌گردد. امر الاقدس الاعلي مطاع مطاع مطاع.

- 178- عريضه رضا قلي خان پسر سام «1» خان ايلخاني به ناصر الدين شاه شكايت و دادخواهي‌

بين سطر اوّل و دوّم عريضه، جمله «كمترين خانه‌زاد رضا قلي خلف مرحوم شجاع الدوله»
قربان خاكپاي جواهرآساي مبارك شوم الحمد لله معدلت و دادخواهي بندگان اقدس اعليحضرت قدرقدرت شاهنشاه جمجاه اسلام‌پناه ولي‌نعمت كل روحنا فداه نه بحدّي است كه اگر خانه‌زاد اين جان‌نثار را ظلمي و ستمي واقع شده باشد از رأفت و مرحمت ملوكانه تمناي رفع و دفع آن را ننموده و از باريافتگان حضور معدلت دستور خسروانه استدعاي قلع‌وقمع آن ظلم‌وستم را ننمايد.
اين فقره در حضور آفتاب ظهور مبرهن است پدرم مرحوم شجاع الدوله در خدمت و جان‌نثاري دولت ابدآيت جان سپرد. پس از آنكه تصدّق فرق فرقدان‌ساي اعليحضرت بندگان اقدس شاهنشاه جمجاه روحنا فداه گرديد، خانه‌زاد به سن هشت سالگي و جده پيري داشتم كه متكفّل سرپرستي و تربيت خانه‌زاد مي‌شد. اسبابي فراهم آمد كه خانه‌زاد و جده پيرم را با دو رأس مال‌سواري از قوچان برآورد به مشهد مقدس آوردند، و قريب به سيصد هزار تومان از اوضاع و اسب ايلخي و اشتر و قاطر و شمشير و تفنگ و سيصد زوج ملك ابتياعي و ضياع و عقار پدرم بود كه همه را در قوچان گذاشته به مشهد آمديم.
در اين مدّت توقف مشهد الي يومنا هذا جميع گذرانم به قرض و پريشاني و اسباب انتعاش اين خانه‌زاد منحصر به جزئي وجه تصدّقي بندگان اقدس اعليحضرت همايوني شاهنشاه جمجاه اسلام‌پناه روحنا فدا [ه] است كه تا به‌حال گذران كرده، و از
______________________________
(1). سام خان ايلخاني پسر رضا قلي خان بن اميرگونه خان بن سام بيك كرد زعفرانلو. وي «مردي دلير و بزرگ‌منش بود و در مسئله هرات همه‌جا مورد مشورت قرار مي‌گرفت ... و چندين بار در لشكركشي‌هاي سپاهيان ايران به هرات شركت نمود.» از تعليقات مرحوم محبوبي بر المآثر و الآثار، چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، ص 648.
ص: 174
جمله بدبختي و فلك‌زدگي تا آنكه جده پيرم نيز امسال مرحوم شد. با اين صغر سن و جمعي از عيال و نوكرهاي مرحوم والد كه واجب النفقه خانه‌زاد هستند، همه را بايد متكفّل مخارجشان شد. و در اين مدّت بعلاوه حبّه و ديناري و يا تكّه و پارچه [اي] از اوضاع و اسباب ارث پدر [را] قبله‌گاهي امير حسين خان «1» عمو نداده و همه را برده است.
يك من گندم از املاك پدري به جهت گذران يوميه‌ام نداده است كه مال يوميه را بخرم. «2»
از انصاف و معدلت شاهنشاهي دور است كه اين خانه‌زاد با قريب دويست هزار تومان ملك موروث پدري، نان نداشته باشد و گذران به قرض و پريشاني كند. بعد از فوت جدّه پيرم، جناب عضد الملك «3» متولي‌باشي و مقرّب الخاقان حاجي شهاب الملك «4» امير تومان، جناب مجتهد العصري شيخ عبد الرحيم را آورده، قرارومداري به جهت اين خانه‌زاد دادند كه بكلي اسباب زندگاني خانه‌زاد برباد نرود. عن‌قريب اسم خانواده شجاع الدوله از ميان خواهد رفت. اميدوار و متمني از درگاه خلايق‌پناه خسروانه چنان است اولا اين خانه‌زاد را به غلام‌بيگي نوّاب مستطاب فلك جناب اشرف ارفع والا شاهنشاه‌زاده اعظم جلال الدولة العلية العاليه روحي فداه مفتخر فرمايند كه كسي جرأت تعدّي و ستم نكند. و ثانيا امر و مقرّر شود لا اقل املاك زرخريدي پدرم را كه همه كس مي‌داند، امير حسين خان به تصرّف خانه‌زاد داده و قطع طمع از ملك موروث شرعي خانه‌زاد كند، بلكه تواند جاني بدر برد و ناني پيدا كرد [ه] و يك وقتي مصدر جان‌نثاري كه موروث جان‌نثار است، تواند گرديد. اگر بذل اين مرحمت در حق خانه‌زاد نشود از پريشاني لابدّم به هرطور است خود را به دربار معدلت‌مدار انداخته و دست تولّي به ذيل معدلت و دادخواهي زده [رفع] اين تطاول و ستم را درخواست كند. زياده جسارت شد.
الامر الاقدس الاشرف الاعلي المطاع المطاع المطاع.
______________________________
(1). مراد امير حسين خان زعفرانلو (شجاع الدوله) سابق الذكر.
(2). در اصل: مي‌خرم.
(3). ميرزا محمد حسين صدر ديوانخانه ملقّب به عضد الملك كه زماني سفير ايران در روسيه و در تاريخ تحرير اين عريضه متولي‌باشي آستان قدس رضوي بوده است.
(4). حاج حسين خان (يوزباشي- شهاب الملك- نظام الدوله) شاهسون كه هنگام لشكركشي به هرات و فتح آن جزو سركردگان سپاه دولت بود و به اتفاق امير حسين خان زعفرانلو (شجاع الدوله) برادر سام خان به تهران آمد و مورد تشويق قرار گرفت (براي اطلاع بيشتر رجوع شود به شرح‌حال رجال ايران، چاپ زوّار، ج 1، ص 392). اسناد تاريخي خاندان غفاري ج‌2 175 - 179 - عريضه دادخواهي عليقلي و سهراب قشقائي به ناصر الدين شاه ..... ص : 175
ص: 175

- 179- عريضه دادخواهي عليقلي و سهراب قشقائي به ناصر الدين شاه‌

پشت عريضه دو مهر «عليقلي» و «عبده الراجي سهراب» تاريخ تحرير عريضه با توجّه به زيرنويس بين سالهاي 1282 و 1283 ه. ق است.
عرضه داشت چاكران دولت ابد مدّت قاهره، تراب آستان مروت‌نشان اقدس و خاكپاي جواهرآساي مقدّس را كحل الجواهر اميدواري ساخته، به موقف عرض عاكفان حضور معدلت دستور بندگان قيصرپاسبان، فريدون‌مكان، حضرت سليمان‌شوكت، دارا حشمت، سكندرعظمت، مشتري‌طلعت، شهرام‌صولت، ستاره‌خدم، انجم‌حشم، مي‌رساند: كه قربان خاكپاي جواهرآساي مبارك شويم از بدو عمر الي چهار سال قبل مرحوم ايلخاني «1» كه عموي اين خانه‌زادان بود، نمي‌گذاشت كه به درب خانه حكّام فارس آمده خدمتي بنمائيم، چون مبالغ‌هاي خطير از املاك و تنخواه كه از پدران جان‌نثاران مانده همه را تصرف نموده لقمه‌ناني كه قوت لا يموت بود مي‌داد. اين غلامان هم‌چون صغير و راه به جايي نداشتيم به فلاكت گذران مي‌كرديم و سكوتي داشتيم، تا هنگام تشريف‌فرمائي سركار نواب مستطاب اشرف ارفع امجد والا شاهنشاه‌زاده اعظم يمين الدولة «2» العليه روحنا فداه كه به استقبال رفته شرفياب حضور مبارك شديم و مورد مرحمت و التفات گشته خواستيم مرخصي حاصل نموده به مكان خود برويم، مرخص نفرمودند و در ركاب مبارك به شيراز آوردند. شب و روز مشغول خدمتگزاري بوديم.
از اين فقره ايلخاني عداوت بهم رسانيده در خيال تمامي اين غلامان افتاد. از هر راه خواست مقصّر دولتي اين غلامان را بكند، و هرقدر سعي نمود كه بلكه كارگزار سركار نواب اشرف والا شاهنشاه‌زاده عظيم روحي فداه را راضي به گرفتن اين غلامان نمايد، نشد. تا اينكه جناب قوام الدوله «3» به فارس آمدند. ايشان را راضي نموده خانه و اموالي كه داشتم همه را به غارت برد، و خود غلامان گريخته به بست رفته مراتب را
______________________________
(1). در نامه همه‌جا ئيل‌خاني
(2). ظل السلطان
(3). قوام الدوله: مراد ميرزا محمد مستوفي قوام الدوله از مستوفيان درجه يك و رجال نامدار دوره ناصري است، كه در اواخر سال 1282 به جاي محمد ناصر خان قاجار دولو ظهير الدوله، به پيشكاري و وزارت ظل السلطان حاكم فارس منصوب و به علت سوءرفتار با مردم و شورش اهالي معزول و ميرزا ابو الحسن خان مشير الملك شيرازي به جاي وي منصوب گرديد. (به نقل از جلد سوّم شرح‌حال رجال ايران، ص 271).
ص: 176
خدمت اولياي دولت ابدمدت قاهره عرض داشت نموده آدمي روانه داشتيم. احكام متعدده بليغه به استرداد اموال اين چاكران شرف صدور يافت و حكم به احضار خود جان‌نثاران شد.
ايلخاني كه از آمدن به دار الخلافه چاكران اطلاع بهم رسانيد، به قسمهاي دروغ و وعده‌هاي كذب مانع شده نگذاشت. هفت ماه قبل كه از وعده‌هاي او اثري به ظهور نرسيد، خواستيم به دار الخلافه باهره و خدمت امناي دولت قاهره شرفياب گشته عرض خود را نموده باشيم، اسبابي فراهم آورد كه اين خانه‌زادان را مقيّد و محبوس ساخت.
حال كه ايلخاني تصدّق فرق فرقدان‌ساي مبارك گرديده، دولت بي‌حسابي به دست مشير الملك «1» افتاده، محض خاطر همشيرزاده خود، مدعي گرديده نمي‌گذارد كه خلاصي حاصل شود و اين خانه‌زادان از ترس بدنامي و مقصّر شدن خدمت اولياي دولت جاويدعدّت قاهره لازم بود كه مراتب را به خاكپاي مبارك عرضه‌داشت نمائيم كه پسر ايلخاني قوه نظم و نسق دادن ايل قشقائي را ندارد. فردا ايلات و بلوكات هردو، از موجودي او مغشوش مي‌شود چون دشمن «2» هستند. اين فقره را به اسم اين فقير تمام مي‌نمايند. استدعا از خاكپاي جواهرآساي مبارك آن است كه از مصدر خلافت و شهرياري حكم ... شرف صدور يابد كه اين غلامان را روانه دربار معدلت‌مدار نمايند كه در اين ولايت مي‌باشيم. بعد از ورود به دار الخلافه قاهره و رسيدگي امناي دولت ابدمدت قاهره، هرگاه مقصّر هستيم، البته به سزاي عمل خود خواهيم رسيد كه عبرت ديگران باشد. و هرگاه مشخّص و معلوم گرديد كه تقصير نداريم و همه محض تمامي اين فقيران بوده، آن وقت امناي دولت قاهره به عرايض و مستدعيات اين بيچارگان رسيده، حق حساب اين غلامان را گرفته برسانند و مادام الحيات در دار الخلافه در ركاب نصرت‌انتساب مشغول جانفشاني خواهيم بود.
محضا لله به فرياد اين غلامان برسيد. خداوند عالم جان اين خانه‌زادان را به قربان وجود مبارك اعليحضرت اقدس شهرياري روح العالمين فداه نمايد. الامر الاشرف الاقدس الاعلي مطاع.
______________________________
(1). مراد ميرزا ابو الحسن خان مشير الملك شيرازي است كه پس از عزل قوام الدوله در 1282 ه. ق از معاونت حكومت فارس، به جاي وي منصوب گرديد.
(2). در نامه دوشمن
ص: 177

- 180- عريضه حسنعلي افشار به ناصر الدين شاه درباره ايلات شاهسون و افشار استدعاي تعيين سرپرست براي ايل افشار

نامه مهر و تاريخ ندارد. بين سطر اوّل و دوّم، به رسم نامه‌نگاري آن روزگار عبارت: كمترين غلام حسنعلي افشار
تصدّق خاكپاي مباركت بگردم پارسال استدعا نموده بودم كه عرض مخفي دارم. قبله عالم و عالميان روحي فداه هم محض التفات و مرحمت در سر سواري احضار فرمودند و ليكن جرأت وفا نكرد، اصل مطلب را نتوانستم عرض نمايم. حال واجب دانسته به اين عريضه جسارت مي‌شود كه شاهسون بجهت دولت عليه خوب‌ايل و خوب‌نوكر است، حيف است كه ضايع شوند.
حقيقت اين است بجهات چند كه نمي‌توان عرض نمود شاهسون، بخصوص طايفه افشار ويران است، خراب شده. اغلب آنها پريشان‌احوال متفرق به سمت آذربايجان و جاهاي ديگر شده [اند. اگر] اندك توجّه شود باز هم جمع خواهند شد و باز هم آباد خواهند گشت.
استدعاي فدوي آن است كه مجموع نوكر ايران به اختيار سركار سپه‌سالار محوّل است، نوكر افشار هم معلوم است مثل همه قشون به اختيار و اطاعت سركار ايشان خواهد بود. عرضي درين خصوص ندارم و ليكن ايليّت افشار «1» الآن هم كه تخته قاپي شده‌اند، يك نفر صاحب پرستار بي‌طمع لازم دارد كه به فرقه اينها اميدوار بوده جمع شوند و نوكر اينها از سفر فرار نكنند.
استدعا كه دارم اين است فدوي را با ايل طايفه افشار سپرده، اولا [به] معيّر الممالك «2» كه مناسبت تيولي در آنجا دارد، يا امين الدوله يا عين الملك «3» يا دبير الملك فرمايند. اين تمنّا جهت آن است كه ازين ايل پريشان خيال مداخل نخواهند داشت، في الجمله مراقبت و پرستاري نمايند، طايفه بحال خواهند آمد. و اگر هرزگي داريم و
______________________________
(1). در اصل: افشار را
(2). دوست علي خان معير الممالك (نظام الدوله).
(3). شير خان قاجار عين الملك (اعتضاد الدوله) يا پسرش عين الملوك ملقب به عين الملك كه هردو خوانسار دربار بودند. (چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، ج 1، ص 42).
ص: 178
مردم را مي‌تازيم مطّلع خواهند شد يا آنكه نه، مردم ديگر ماها را مي‌تازند، او را هم اطلاع خواهند بهم رساند. بنده غلام اين درگاه هستم، گويا بي‌جهت و بي‌معني تمنّا نكرده باشم، عين مطلحت ديوان اعلي است كه جسارت شد. استدعايي «1» كه كلّي دارم اين است. امر امر اعلي روحي فداه است.

- 181- عريضه حاكم يزد به ناصر الدين شاه در باب چند مفسد يزدي‌

نامه فاقد مهر و تاريخ است
فداي خاكپاي مباركت شوم در باب چند نفر مفسد يزدي كه تفصيل فساد و هرزگي «2» هريك، مكرّر به خاكپاي مبارك عرض شده است و حكم همايون به عهده قليج خان شرف صدور يافت كه رفته مقصرين را به دربار گيتي‌مدار بياورد، قليج خان بعد از ورود يزد، خود به رأي العين فساد و شرارت هريك را ديد كه به هيچ‌وجه در خيانت به دولت و آشوب ولايت كوتاهي نكردند. همين فقرات را مشار اليه پس از مراجعت از يزد مفصلا به خاكپاي مبارك معروض داشت. قبله عالم روحي فداه حكم فرمودند كه قليج خان مقصرين را به آذربايجان بفرستد. قليج خان را نگذاشتند كه مقصرين را از اينجا به جايي بفرستد بلكه مقصرين را به شاهزاده عبد العظيم فرستادند كه باز باعث فساد و هرزگي شوند. جمعي از نوكرها كه فساد را بر اصلاح ترجيح مي‌دهند از قبيل عباسقلي خان جوانشير «3»، امامعلي خان كنگرلو و جمعي ديگر بشدت مايه اطمينان آنها شده‌اند.
هر روز بطورهاي مختلف يك نوع خاطر «4» جمعي و اطمينان به آنها مي‌دهند كه اگر بخواهم مفصّل عرضه دارم جسارت مي‌شود. معلوم است اين چند نفر از روساي مفسدين يزد هستند در حالتي كه از يزد به اين تفصيل به دار الخلافه بياورند و در اينجا از همه جهت مطمئن و آسوده باشند حتي المقدور دست از فساد و بهم زدن ولايت
______________________________
(1). در اصل: استدعاي
(2). در نامه: هرزه‌گي
(3). عباسقلي خان جوانشير (والي- معتمد الدوله) وزير ديوان عدالت (وزير عدليه) ناصر الدين شاه كه بارها در دوره محمد شاه و ناصر الدين شاه به حكومت و مقامات دولتي رسيد. مهدي بامداد در كتاب شرح‌حال رجال ايران، 229/ 2، معتمد الدوله را مردي عاقل، باسياست، موقّر و مهربان معرفي كرده است.
(4). در نامه: خواطر
ص: 179
نخواهند كشيد و ابدا از براي فدوي اعتبار و پيشرفت باقي نخواهد ماند و به خاكپاي مبارك قسم ابدا طالب حكومت يزد نبودم و نيستم. چون هميشه براي فرمايشات و احكامات همه روزه معطّلي حاصل بود، از آن طرف هم هركه حاكم يزد بود عوض ماليات ديوان برات خوي مي‌كرد. سرب و سنگ به قيمت‌هاي بسيار زياد به ديوان مي‌داد كه در حقيقت تنخواهي به ديوان نمي‌رسيد، فدوي بدين‌جهت ممنون و خشنود «1» بودم كه تنخواه يزد به مصرف احكامات و فرمايشات سركاري مي‌رسد. يك قلم ده هزار ريال تخفيف مستمري كه چندين سال اهل يزد مي‌بردند امسال بنابه بدبختي بنده كه اهل يزد ندهند و شورش بكنند ديوانيان مطالبه مي‌نمايند. معلوم است كه مردم يزد تا در قوه داشته باشند اين ده هزار تومان را كه چندين سال خورده و برده‌اند نخواهند داد. ازجمله چند نفر از قوم و خويشان عبد الرضا خان كه ميرزا عبد الحي و ديگران باشند، اولا به طمع خلاصي مفسدين آمده‌اند. اگر او نشود به جهت ندادن ده هزار تومان تخفيف مميّزي است كه ندهند. به خاكپاي مبارك قسم با اين وضع كه حالا در شاهزاده عبد العظيم براي اين مفسدين فراهم آمده است صد مرتبه اغتشاش امر حكومت يزد عن‌قريب بيشتر مي‌شود و باعث ندادن ماليات و نرسيدن وجه تخفيف خواهد شد. فدوي لازم دانست كه اين تكليف را از روي حقيقت به خاكپاي مبارك عرضه دارم. حال دو استدعا دارم. يا تا زود است حكم صريحي درباره مفسدين يزد بفرمايند، هم خود آنها دست از فساد تازه بردارند، هم آنها آسوده بشوند و هم اشخاصي كه در دور آن جمع شده‌اند و مشغول فساد تازه مي‌شوند. يا اينكه فدوي را از خدمت حكومت يزد معاف بفرمايند كه جاروب‌كشي آستان مبارك براي فدوي، صد هزار بار مرتبه از حكومت كلّ ايران بهتر و افتخارم بيشتر است.

- 182- عريضه محمد مهدي فرزند حجة الاسلام محمد ابراهيم به ناصر الدين شاه درباره كسر مستمري آنان از طرف دولت‌

پشت نامه مهر مربع متوسط به سجع عبده الراجي محمد مهدي بن
______________________________
(1). در نامه: خوشنود
ص: 180
محمد ابراهيم 1257. در عريضه به ميرزا تقي خان امير كبير هم اشاره شده است.
بسم الله تعالي شأنه
فهرست عرض دعاگوي قديمي ابن مرحوم حجة الاسلام سمّي حضرت خليل الرحمن محمد مهدي ايّد الله به تاريخ شهر رمضان المبارك 1275
عرض آن است كه از بدو جلوس مرحوم علّيين مكان خلد آشيان مكنه الله في اعلا غرف الجنان در حق اين دعاگو و ساير اخوان كه تمام خود شرفياب شده بودند تيولي مرحمت شده و چون آن تيول كفايت معاش هيچيك را نمي‌نموده ششصد تومان مستمري در حق ايشان برقرار فرمودند كه فرمان مبارك آن حاضر است و يك نفر اخوي بوده ميرزا ابو المعالي، آن زمان صغير بوده مستمري نداشته. در اين ايام مذكور شد كه حكم شده كه از اين مستمري كه حسب الفرمان خاقان خلد آشيان در حق اين دعاگويان به اسمه و رسمه مرحمت شده بود و سهم هريك معيّن گرديده سهمي به جهت اخ كرام ميرزا ابو المعالي كاسته باشند. اگرچه البته شايسته مرحمت هست و ليكن به مراحم كامله مقتضي نيست كه از مستمري دعاگويان كاسته باشند اگر زياد نفرمايند. زمان مرحوم شهنشاه عالم‌پناه يوما فيوما مراحم و توجّهات ايشان درباره دعاگويان در تزايد بوده و با احدي از علماء تفقد و مرحمتشان اين نوع نبوده. خداوند درجات ايشان را آنا فانا عالي گرداند و مرحوم مبرور حجة الاسلام والد ماجد علّامه اعلي الله مقامه اصلا قبول مستمري نفرمودند. يكهزار تومان مرحمت شده بود به توسط ايشان به فقرا و مستحقين اهل ولايت مي‌رسيد و زمان حيات ايشان مرحوم شاهنشاه عالم‌پناه چون ملاحظه فرمودند كه ايشان خود مداخله در آن نمي‌فرمايند، مطابق فرمان جهان مطاع قسمت فرمودند و تتمه آن هم مقطوع شده و زمان مرحوم ميرزا تقي خان «1» و بعد از آن مبالغي از تيول و مستمري دعاگويان كسر و نقصان بهم رسانده.
حال استدعا آن است كه مقرّر فرمايند مرحمت درباره ميرزا ابو المعالي از تتمه قطع شده و كسور تازه روي‌داده برقرار شده و از دعاگويان كما في السابق همان نوع كه مرحوم شهنشاه عالم‌پناه حشره الله مع النبي و الائمه في دار السرور و البسه حلل النور قرار فرموده‌اند و تاكنون همان نوع برقرار بوده برقرار باشد. وفور اخلاص و ارادت تمام و اهتمام در دعاگويي در جميع ليالي و ايام مقتضي است كه مراحم و تفقدات خسروانه
______________________________
(1). مراد امير كبير است و اشاره‌اي است به اصلاحات مالي آن مرحوم
ص: 181
هميشه در تزايد بوده باشد و نقصاني بهم نرسد و ان شاء الله حكم محكم همايون اعليحضرت قدر قدرت ظل الهي خلّد الله ملكه شرف صدور خواهد يافت كه به همان نوع كه تاكنون برقرار بوده برقرار باشد، بدون كسر و نقصان. معلوم است در اين صورت مرحمت و توجّه خواهيد فرمود. خداوند عالم وجود مبارك اعليحضرت اقدس اشرف ظل اللهي را محفوظ بفرمايد از كلّ آفات و بليّات به حق محمد و عترته الطاهره.

- 183- عريضه بهار به ناصر الدين شاه فهرست عرض و استدعاي خانه‌زاد دعاگو بهار پسر حاجي روشن افندي سلماسي تقاضاي مستمري براي تكيه فقرا و غربا و مسجد پدري در سلماس‌

تصدق خاكپاي همايونت گردم پدر خانه‌زاد حاجي روشن افندي چهل سال در خدمتگزاري و دعاگوئي نايب السلطنه مبرور و خاقان مغفور البسه الله تعالي حلل النور به‌سر برده و در سلماس كه محلّ مسكن او و سرحد دولت عليه است، به‌قدر ده هزار تومان صرف نموده تكيه و مسجدي در احسان نايب السلطنه مبرور بنا نموده كه فقرا و غربا، در آنجا صرف طعامي كرده و آسايش نموده مشغول دعاگويي دوام دولت قاهره باشند و نايب السلطنه مبرور و خاقان مغفور موافق فرمان مبارك پانصد تومان تيول و مستمري در حق افندي مرحوم التفات فرموده بودند كه صرف مخارج خود و تكيه فقرا نمايد و بعد از وفات او به جهت صدمات چند، اين خانه‌زاد پريشان‌احوال شده و تكيه فقرا رو به خرابي گذاشته از ديوان اعلي دويست تومان نقد و چهارده خروار جنس در حق اين فدوي برقرار است آن را هم شش‌ماهه منظور نموده‌اند. اگر آن مستمري فدوي ساليانه منظور بشود باز مصارف فدوي دعاگو و خرج تكيه فقرا را كفاف نخواهد كرد.
استدعا چنان است كه ز ره الطاف، عنايات خسروانه شامل حال خانه‌زاد شده مستمري افندي را با محل سريع الوصولي از محال سلماس در حق فدوي دعاگو و مصارف تكيه فقرا التفات فرمايند كه به فراغت و آسودگي مشغول خدمتگزاري و دعاگوئي باشد و استدعاي احسان نقدي به جهت صرف تعمير تكيه فقرا از مرحمت عالمگير حضرت اقدس شهرياري روحي و روح العالمين فداه دارد؛ امر امر همايون است.
ص: 182

- 184- استدعاي عبد الغفور خان زرزا «1» از ناصر الدين شاه قاجار

اشاره

به مهر پسرش «حكمت» راجع به صدور فرمان و اداي قرض
فهرست عرض و استدعاي كمترين جان‌نثار حسب الاستدعاي والد خود عبد الغفور خان زرزا است به خاكپاي همايون روحي و روح العالمين فداه اين است.

استدعاي اوّل:

اوّل اينكه در سه سال قبل، در توپخانه مباركه معادل سه هزار تومان جبرا و عدوان از والد جان‌نثار استرداد شد. والد چون آن وجه را از ديگران قرض گرفت و داد و الحال نيز مديون است، ملتمس از مراحم شاهانه و عنايات خسروانه اينكه پرتو التفات را شامل [فرمايند] كه حق ارباب طلب به نوعي ادا شود، مراجعت به سرحدات نمايد، با كمال اميدواري آسوده به لوازم دعاگوئي مشغول شود.

استدعاي دوّم:

استدعاي ثاني اينكه فرمان التفات شرف صدور يابد كه ما بعد اليوم ديگر چنان صدمه وارد نيايد و التفات شاهانه شامل حال جان‌نثاران باشد و به مراحم خسروانه اميدوار بوده كه به اين خيالات فاسده نيافتاده به اطمينان مراجعت به سر خدمت سابقه نمايد كما في السابق به شرايط جان‌نثاري مشغول شويم كه خدمات سابقه جان‌نثاران بيهوده به‌هدر نرفته باشد. حكم حكم همايون است. كمترين غلام جان‌نثار حكمت دو فقره استدعا است. مهر

- 185- عريضه‌اي به ناصر الدين شاه و دستخط او در حاشيه آن موافقت مشروط با تقاضاي معتمد الدوله فرهاد ميرزا با پيشكاري محمد ابراهيم خان معتمد الملك‌

اشاره

تصدّق خاكپاي اقدس همايونت گردم دستخط مبارك كه به افتخار
______________________________
(1). از غفور خان زرزا قبلا نيز اسنادي در مجلّدات مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، از انتشارات دانشگاه تهران، چاپ شده است.
ص: 183
معتمد الدوله فرهاد ميرزا صادر شده و به جهت او انفاد گشته بود از قراري كه جواب رسيد بعد از زيارت دستخط، از تصدّق فرق مبارك كمال آسودگي را حاصل كرده در نهايت اميدواري مشغول خدمتگزاري مي‌باشد. عريضه او را با يكصد تومان پيشكش او انفاد حضور مبارك داشت و نوشتجاتي هم كه به اين غلام نوشته بود انفاد نمود كه از نظر مبارك بگذرد. بعضي از آنها را كه لازم نبود ديگران ببينند، محض مزيد استحضار خاطر مبارك، علي‌حده پيچيده كه بلاواسطه از نظر مبارك بگذرد.
در باب پيشكاري ميرزا محمد، سركار است چيزي نوشته و او را خواسته است.
به عقل ناقص چاكر اين‌طور به نظر مي‌رسد كه اول‌بار نوشته شود كه شاهنشاه نظم مملكت و وصول ماليات را از شما مي‌خواهند و لا غير. اگر شما خود ميرزا محمد يا ديگري را مي‌خواهيد محض استدعاي شما مضايقه نخواهند فرمود كه اذن مأموريت آن شخص را بدهند ولي بعد از اينكه شما نوشته بدهيد و متعهّد بشويد كه ماليات را خود برسانيد و وجود ميرزا محمد را اسباب تعويق و تعطيل كار قرار ندهيد. اگر چنين تعهدنامه فرستاد آن وقت مأموريت ميرزا محمد ضرر نخواهد داشت و الّا فلا. اگر به نظر مبارك صحيح بيايد اينطور به او نوشته شود و الّا هرطور امر بفرمايند حكم همايون را به او ابلاغ خواهد نمود.
شاهزاده زن سردار «1» رقعه به اين غلام نوشته بود آدمي كه اينها در تفليس دارند هر روز به آنجا كاغذ مي‌نويسد و شاهزاده را متزلزل مي‌كند كه روس‌ها حكم به عبد الله خان خواهند داد و حق اولاد تو از ميان خواهد رفت. رقعه او را در جوف عريضه گذاردم كه از لحاظ مبارك بگذرد. او در بند رفتن يوسف خان نيست، مقصود كليه‌اش اين است قرار محكمي در اين باب داده شود كه بالمآل حق اولادش از ميان نرود. يا وزير مختار متعهد شود كه فلان موعد معيّن عبد الله خان را به طهران بياورد و اگر اين تعهد را نمي‌كند وكيلي را كه سركار قبله عالم مناسب بدانند با اطلاع وزير دول خارجه با احكام لازمه از اينجا مأمور نمايند كه به تقويت كارپرداز دولت عليّه در تفليس مطالبه حق اينها را بكند. چون چنانكه خاطر مبارك مستحضر است مدتي است وزيرمختار هم اين كار را به طفره و تعلّل مي‌گذراند. اين طفره و اهمال مايه پريشاني و توهّم شاهزاده شده است تا راي مهرآراي ملوكانه چه اقتضاء فرمايد.
محمد ابراهيم خان معتمد الملك چند روز پيشتر به منزل خانه‌زاد آمد با حالت
______________________________
(1). مراد، خانبابا خان سردار سابق الذكر پدرزن ميرزا داود خان پسر ميرزا آقا خان نوري صدراعظم.
ص: 184
پريشان اظهار كرد كه كاغذي به تو نوشته‌ام و توقّع دارم كه از نظر مبارك بگذراني. اين غلام خجالت كشيد كه عذر بياورد. خواستم در همين شرفيابي مقامي پيدا كرده به عرض برسانم. مقام به‌دست نيامده حاليه در جوف عريضه گذارده كه از نظر مبارك بگذرد.
امره الاقدس الاعلي مطاع.

حاشيه عريضه به خط ناصر الدين شاه:

در باب پيشكار كه خواسته است شاهزاده همچه مي‌دانم مي‌خواهد كاسه‌كوزه را گردن آن بيچاره بشكند. همين‌طور كه شما ملتفت شده‌ايد صحيح است. اگر اينطور تعهّد بكند رفتن پيشكاري عيب ندارد با تلغراف الآن بگوئيد به سردار بگويند فوج اميريه را بسيار زود روانه دارد، بدون معطّلي زياد تأكيد بكند البته الآن. در پشت رقعه محمد ابراهيم خان جواب نوشته شد. در باب امر تفليس و عبد الله خان شما و وزير دول خارجه آيا نمي‌توانيد ما را از اين دردسر آسوده بكنيد. هر روز اين ضعيفه دردسر مي‌دهد. رفتن يوسف خان مصلحت نيست. يا وكيلي بفرستد برود يا كار ديگر، طور ديگر. هر قسم صلاح بدانيد بكنيد كه في الحقيقه كار آن هم بگذرد، ما هم دردسر نداشته باشيم.

- 186- عريضه‌اي به ناصر الدين شاه‌

اشاره

و دستور كتبي شاه به خط خود به عنوان فرخ خان امين الدوله راجع به مسائل مختلف ازجمله اظهار تأسف از لخت كردن ميرزا زمان خان «1» به علّت غفلت حكّام خمسه و آذربايجان
هو قربان خاكپاي اقدس همايونت گردم امروز عاليجاه ميرزا ربيع وارد اردو شده دو هزار و پانصد تومان مقرب الخاقان معير الممالك را آورده و چهارصد تومان هم از بابت ابو الجمعي پاشا خان «2» است. اگر مقرر مي‌فرمايند فردا تحويل بدهد. چون در خاكپاي مبارك فقره لخت كردن ميرزا زمان خان محلّ ترديد واقع شده بود، كاغذ مفصّل
______________________________
(1). احتمالا مراد ميرزا زمان خان عموي فرخ خان امين الدوله است.
(2). ظاهرا پاشا خان امين الملك كه در دوره سلطنت ناصر الدين شاه مسؤوليت‌هاي مهمي برعهده داشته است.
ص: 185
او را پيدا كرده در جوف عريضه گذاردم كه از نظر مهر اثر مبارك بگذارد. ميرزا ربيع هم امشب خواست بخصوصه براي بعضي بقاياي صاحب‌جمعان، آدمي روانه بروجرد نمايد. از خانه‌زاد خواست به خاكپاي مبارك عرضه دارد اگر فرمايش مخصوصي هست مقرّر دارند و الّا آدمش روانه شود. دو كاغذ هم از ناصر الملك «1» رسيد يك ملفوفه آن را لازم دانست از نظر مبارك بگذرد. زياده جسارت مي‌ورزد، امره الاعلي مطاع.

صدر عريضه به خط ناصر الدين شاه:

امين الدوله ديشب از خستگي نتوانستيم جواب بنويسيم. حالا مي‌نويسيم. ميرزا ربيع پولها را تحويل بكند. به بروجرد هم فرمايشي نيست مگر دانستن احوال احتشام الدوله. رقعه ناصر الملك را خاندم [كذا] كاغذ مفصّل ميرزا زمان خان را خاندم [كذا] مطّلع شدم واقعا بسيار بد شده است. غفلت حكّام خمسه و آذربايجان است.
چيزي نوشتم. در باب چاپارخانه‌ها بزودي قراري بگذارند.

- 187- عريضه‌اي به ناصر الدين شاه در شكايت از حاجي علي‌

نويسنده ناشناس
قربان خاك‌پاي جواهرآساي مباركت شوم اين معني اظهر من الشمس است كه اين خانه‌زاد جز سايه سركار اقدس همايون اعلي روحنا و روح العالمين فداه ملجأ و پناهي نداشته و نيز ندارم. خداوند ان شاء الله تعالي جان ناقابل اين خانه‌زاد را تصدّق خاك‌پاي مبارك اعليحضرت ظلّ الله روحنا فداه نمايد.
استدعاي چهار فقره عرض است، من‌جمله در باب طلب حاجي علي است. از مروت و عدالت سركاري دور است كه مال چاكر برود و سرزنش خلق هم در مقابل باشد.
عرض اوّل- چند نامه‌يي عرض كرده‌ام كه اين تمسّك را از روي رضا و رغبت پيشكش خاكپاي مبارك همايوني كرده كه گرفته صرف قشون خودشان شود، ولي احقاق حق خانه‌زاد هم شده باشد، كه اگر بعد از اين از براي هر نوكري چنين اتفاق بيفتد،
______________________________
(1). ابو القاسم خان قره‌گوزلو همداني (مشير حضور- ناصر الملك- نايب السلطنه).
ص: 186
نتوانند مال كسي را بخورند. و اگر رأي مبارك قرار نگيرد كه پيشكش قبول شود، تمسّك را در حضور همايون پاره بفرمائيد كه اين خانه‌زاد آسوده شوم كه ديگر سرزنش خلق را نداشته باشم.
عرض ثاني- امر و مقرّر شود كه عاليجاه آقا مهدي ملك التجار با چند نفر تاجر معتبر نشسته گفتگو نمايند. اگر اين خانه‌زاد معادل صد هزار تومان به گردن او وارد نياوردم، التزام مي‌دهم كه مقصّر باشم، و اگر خدمت كردم و ثابت نمودم، باز هم پيشكش خاكپاي مبارك است. به نمك با محك سركار اقدس همايون اعلي قسم است كه تمنّاي ديناري ندارم.
عرض ثالث- قبله عالم و عالميان مطّلع هستند كه وجه اين تمسّك تنها مال فدويت شعار نيست، سه چهار وارث ديگر هم هست. اين خانه‌زاد بايد يك مجلس صحبت بدارم تا آنكه ببينم رضايت ورّاث هم در مرافعه نمودن هست يا خير. اگر ورّاث راضي به مرافعه نباشند. به موافق شرع مستطاب چاكر خانه‌زاد مرافعه نمي‌توانم نمايم.
عرض رابع- چنانچه رأي جهانمطاع به اين سه فقره عرض قرار نگيرد مستدعي چنانم دستخط مبارك شرف صدور يابد كه هرجا بخواهم مرافعه نمائيم، تا آنكه با حاجي علي امر خود را بگذرانيم. قربانت شوم حاجي علي كيسه پولي را برداشته در شهر طهران دور افتاده است. از محرّرين آقايان و آخوندهاي مدرسه را هم كلا پول داده و مي‌دهد. اگر در حقيقت، مال اين غلام [خانه] زاد بر ذمّه او نيست، چرا آنقدر پول خرج مي‌نمايد. تا حال مبالغ‌هاي كلّي به مردم تعارف داده است. از مروّت و عدالت همايوني دور است كه پدر اين غلام در خلوت او را امين و بادين بداند، مال خودش را به او بسپارد و حال او در مقام حاشا برآيد، چون اين عمل در شرع كارش بسيار باريك است. عمل شرعي مثل عمل ديواني نيست. اگر پدر چاكر مي‌دانست كه اين مرد بي‌ديني است البته به قانون شرع مطاع كار خودش را محكم و درست مي‌نمود. حال صاحب رحم و امر، امر همايون اعلي است.

- 188- عريضه به ناصر الدين شاه در خصوص اردوي شاهي و دستور جبران خسارت رعيت به خط شاه هو

اشاره

ص: 187
قربان خاكپاي اقدس همايونت گردم وضع اردوي اينجا طوري اتفاق افتاد كه از براي حاصل رعيت، خالي از ضرر نشد. اغلب مردم به سبب تنگي جا ناچار شدند كه در زمين‌هاي مزروع چادر بزنند، يا زمين زراعت‌شده را محلّ عبور قرار دهند. دور نيست كه علاوه از اينها، در گوشه و كنار هم به شبدر و علف رعيت هم جزئي دست‌اندازي شده باشد.
آجودان‌باشي هم نزد فدوي آمده همين فقرات را بيان مي‌كرد و مي‌گفت چون چند روز ديگر در اينجا توقف خواهد بود، اگر بندگان اقدس شاهنشاه روحنا فداه به من و نسقچي‌باشي فردا يك تهديد و تهديدي نفرمايند، دور نيست هم در اين چند روزه مردم قدري زياده‌روي كنند و هم سرايت به منازلي كه در پيش است بكنند. «1»
چون عرض او را بي‌غرض ديدم جسارت به عرض كردم. هرگاه رأي مهرآراي مبارك قرار بگيرد مقرّر دارند كه به تحقيق بازديد زراعت رعيت شده، هر زراعتي را كه شخص معيني چادر زده غرامت را از صاحب چادر بگيرند و به رعيت بدهند. در جائي كه خرابي آن متعلق به شخص معيّن نشد، از جانب ديوان اعلي انعامي مرحمت شود و تأكيدي هم به خود آجودان‌باشي و نسقچي‌باشي هم بشود كه بر مواظبت آينده خود بيفزايند، ديگر امر، امر همايون شاهنشاه روحنا فداه است، و السلام.

حاشيه به خط ناصر الدين شاه:

امين الدوله امروز در سواري هم ملاحظه شد به بعضي از حاصل ضرر رسيده است و بخصوصه امروز تأكيد زياد كردم در اين باب؛ ليكن هيچ‌كس عمدا اذيت نكرده است، اضطرارا مردم افتاده‌اند. بازديد خرابي حاصل را يك روز به زمان مانده بايد كرد.
هركس چادر زده است و معلوم است، البته پول به اندازه خرابي حاصل بايد به صاحب زمين بدهد. هرقدر زمينش معيّن نشد كه خراب كرده است، البتّه ما خود انعام مي‌دهيم.
فردا مجددا هم تاكيد مي‌شود.

- 189- عريضه‌اي به ناصر الدين شاه و جواب كتبي او به خط خود ميرزا فتحعلي خان صاحب ديوان و حساب مغشوش آذربايجان‌

اشاره

______________________________
(1). در اصل: بكند
ص: 188
تصدق خاكپاي اقدس همايونت گردم در باب تنخواه انفادي خراسان آدم به سر آقا محمّد علي صرّاف گذاشته‌ام، وعده داده است كه تا ظهر بروات تجارتي را برساند. غلام فدوي نوشتجات متعلقه به اين كار را حاضر نموده، شهاب الملك هم چاپار را مهيّا كرده است. هر ساعت كه بروات تجارتي را آقا محمّد علي برساند چاپار را بدون معطلي روانه خواهد كرد. خاطر مبارك آسوده باشد كه آني از فرمايشات مقرّره غفلت نخواهد شد. حالا سردار كل از تلگراف اعلامي كرده بود اين غلام مطّلع نشد كه فرد خلاصه را مستوفي الممالك از نظر مبارك گذرانيده و فرمايشي درين باب فرموده‌اند، يا فرد هنوز از نظر مبارك نگذشته.
حالت صاحبديوان و سايرين كه تنخواه بايد بدهند در تبريز زياد مغشوش است، چنانكه مقرّر فرمودند هم جوابي بايد به تلگراف آنها داده شود و هم مصحوب چاپار نوشته شود. نوشتجات صاحبديوان و ميرزا قهرمان از نظر انور همايون گذشته و جواب همه را فرموده‌اند. هم اين غلام نوشته و هم نوشتجات را با جواب آنها نزد دبير الملك فرستاده است. سبب روانه نكردن چاپار محض معلوم نشدن باقي آنها بوده است. هرگاه اين غلام به جاجرود بيايد و متعرّض جواب سردار كل و صاحبديوان نشود، اسباب پريشاني آنها مي‌شود. اگر امر مي‌فرمايند خلاصه حساب را از مستوفي الممالك گرفته به تلگراف برود و از روي فرد سؤال و جواب كرده، هم آنها را از حقيقت عمل مستحضر سازد، و هم اگر شبهه [اي] كرده‌اند رفع آن را بكند و هم اگر مطلب حسابي دارند هنگام شرفيابي خود در جاجرود عرضه دارد، و اگر حكم قطعي فرموده‌اند اين غلام مطلع شده به مقام سؤال و جواب برنيايد. ملفوفه فرمان هم حسب الامر به افتخار صاحبديوان نوشته شده انفاد حضور مبارك داشت كه از نظر همايون و صحّه مبارك گذشته براي مزيد اطمينان و اميدواري او روانه دارد. سه طغرا ملفوفه و برات هم تعلّق به سيستان است آنها را نيز انفاد نمود كه به نظر انور و صحّه مبارك برسد. الامر الاقدس الارفع الاعلي مطاع.

صدر عريضه به خطّ ناصر الدين شاه:

در باب صاحب ديوان و آذربايجان همان است كه آن روز به مستوفي الممالك حكم شد و فرد او را هنوز نديده‌ام. شما بگيريد با تلغراف درست سؤال و جواب كرده حالي بكنيد. بعد از «1» آن به جاجرود بيائيد. حالي كردن اين حساب از آمدن جاجرود لازم‌تر است.
______________________________
(1). در اصل بعدز
ص: 189

- 190- عريضه‌اي به ناصر الدين شاه تقاضاي مرحمت به رستم خان سرتيپ تفنگدار خاصه «1» مأمور آذربايجان‌

نويسنده نامشخص. شاه به خط خود در صدر عريضه نوشته است، چه بايد به او مرحمت بشود؟ از چه ممر و چه‌قدر و چه مأخذ؟ معيّن نموده عرض كند.
هو تصدّق خاكپاي اقدس همايونت شوم رستم خان تفنگدار در مأموريت تشخيص بقاياي جناب صاحب ديوان «2» چهارده ماه با آن قحط و غلاي آذربايجان كه كاملا مشهود خاكپاي مبارك است زحمت كشيد و مخارج نمود تا بيش از قوه و تكليف عمل مأموريت خود را انجام دهد. آنچه را خانه‌زاد مطّلع است قريب هشتصد تومان مقروض اين سفر شده. در واقع حاصل چهل ساله نوكري خود را بر روي اين مأموريت گذارده و در مجلس وزراي عظام تصديق خدمات و زحمات او را كرده‌اند. اگر عنايت ملوكانه شامل حال او نشود بكلي از وضع نوكري خواهد افتاد. استدعا از خاكپاي مبارك چنان است، به هرنحو كه رأي جهان‌آراي مبارك تعلق گيرد، عنايت و مرحمتي در حق او مبذول افتد كه رفع آلودگي و قروض رستم خان شده به دعاگوئي وجود مبارك اشتغال ورزد. الامر الاقدس الاعلي مطاع.

- 191- عريضه به ناصر الدين شاه تقاضاي تقسيط حواله خراسان‌

اشاره

تصدق خاكپاي مباركت گردم آقا محمد علي صرّاف آمد نزد اين غلام و در باب نه هزار تومان و كسري كه حسب الامر همايون مي‌بايست به خراسان فرستاده شود،
______________________________
(1). چهل سال تاريخ ايران (المآثر و الآثار، ج 1، ص 387) به كوشش ايرج افشار.
(2). صاحب ديوان شيرازي، ميرزا فتحعلي، پسر دوّم حاجي ميرزا علي اكبر خان قوام الملك و نوه حاجي ابراهيم خان اعتماد الدوله شيرازي كه در سال 1277 كار ماليات آذربايجان را در دست داشته است (چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، 536/ 2).
ص: 190
اينطور قرار داد كه چهار هزار تومان نقد بدهد و سه هزار تومان برات تجارتي به وعده يك ماه و ده هزار تومان و كسري هم برات تجارتي به وعده چهل روزه، رفت به همين تفصيل حاضر نموده بياورد. به جهت استحضار خاطر مبارك جسارت نمود. الامر الاقدس الاعلي مطاع.

در حاشيه، ادامه عريضه:

حرف آقا محمد علي اين است كه غير اينطور چاره‌اي «1» نيست و به هم بسته نمي‌شود و به اعتقاد خود خيلي كار كرده كه آخر الدواء اين قسم تمام كرده معلوم است كه برات يكماهه و چهل‌روزه در آنجا چگونه به كار آنها خواهد آمد. امّا چون غير اين چاره نيست، هرگاه مقرّر مي‌فرمايند همينطور تمام كرده چاپار را روانه كند و تنخواه و بروات را بفرستد و الّا حكم، حكم همايون [است].

صدر عريضه به خط ناصر الدين شاه:

چهار هزار تومان نقد، چهار هزار تومان برات، به اينطور عيب ندارد، روانه داريد.
امّا نقد را بطوري بفرستد كه مطمئن باشد، البتّه.

- 192- عريضه به ناصر الدين شاه درباره جيره فوج مراغه، تنخواه «ميان‌كاله» و كاروانسراي بندر جز و صورت‌حساب گمرك «مشهدسر» و مخارج بنائي‌

اشاره

قربان خاكپاي جواهرآساي مباركت شوم دستخط جهانمطاع همايون كه در باب جيره فوج مراغه شرف صدور يافته بود زيارت شد. ميرزا علي خان پسر ميرزا نصر الله پيش اين غلام حاضر بود. فقره گمرك «مشهدسر» را از او تحقيق نمود. حاصل گفتگو اين شد كه اگر هزار تومان از بابت جيره فوج مزبور حواله بفرمايند، بشرط اينكه چند روزي اگر تنخواه «ميان‌كاله» و كاروانسراي بندر جز [به] تعويق بيفتد محلّ ايراد نباشد، مقدور است كه بتوانند كارسازي دارند، و علاوه بر اين چون مخارج ديواني از بابت بنّائي و غيره در مقابل است محلّ حواله ندارد، هرگاه مقرّر مي‌فرمايند كه صورت
______________________________
(1). در اصل: «چاره» رسم الخط مرسوم آن دوره.
ص: 191
حساب هم به نظر انور همايون برسد امشب نوشته خواهد شد و به نظر مبارك مي‌رسد.
امر، امر همايون است.
قربان خاكپاي جواهرآساي مباركت شوم در باب تنخواهي كه [به] جناب معيّر الممالك از بابت حواله تازه ميرزا نصر الله بايد برسد، معيّر الممالك بروات تجارتي را از ميرزا علي خان مطالبه مي‌كند. حرف ميرزا علي خان اين است كه اين بروات تجارتي بعضي وعده‌اش زياد است كه از هفدهم مي‌گذرد، اينكه متقبّل شده‌ام تا هفدهم تمام تنخواه را در حضور همايون حاضر نمايم بايست تنزيل كنم تنخواه نقد بگيرم. اگر بروات را به معيّر الممالك بدهم اولا چون وعده‌اش زياده است قبول نمي‌كند. ثانيا به اشخاصي كه تنخواه بايد بدهند سخت مي‌گذرد. استدعا دارد كه مقرّر فرمايند روز هفدهم تنخواه معير الممالك را روز 17، خود ميرزا علي خان نقد بدهد. صورت بيست هزار تومان هم در جوف عريضه است به نظر مبارك خواهد رسيد. الامر الاشرف الاعلي مطاع.

صدر و حاشيه عريضه به خط ناصر الدين شاه:

صورت‌حساب گمرك مشهدسر را به تفصيل به حضور بياوريد تا معلوم شود چه هست و چه نيست. به حرف حساب نمي‌شود معير الممالك روز 17 از شما تنخواه نقد بگيرد، برات را ندهد.

- 193- عريضه به ناصر الدين شاه اعزام محصّل به شيراز براي وصول ماليات از مؤيد الدوله «1»

اشاره

تصدق فرق فرقدسازي مباركت گردم در باب عمل باقي ماليات سنه ماضيه پيچي‌ئيل فارس كه فرد حساب آن به نظر انور همايون رسيد و مقرّر فرمودند كه درست تحقيق شود [و] به عرض خاكپاي مبارك برسد مستوفي الممالك آن حساب را ديده و
______________________________
(1). مراد مؤيد الدوله طهماسب ميرزاي سابق الذكر است. وي اندكي بعد از 1269 كه حكومت همدان را داشت، به حكمراني فارس نائل گشت. شش سال درين مأموريت بود و جنگ انگليس و ايران هم در اين مدت اتفاق افتاد. در 1275 از حكومت فارس معزول شد. تا اينكه در اوائل 1277 دوباره به فارس رفت.
مقامات و مناصبي نيز داشته كه در صفحه 536 جلد دوّم المآثر و الآثار (تعليقات مرحوم حسين محبوبي اردكاني) به كوشش ايرج افشار آمده است.
ص: 192
رسيده نزد معير الممالك «1» فرستاده، معيّر هم دو طغرا فردي كه صورت عمل باقي است و تصحيح شده نزد فدوي فرستاده و اينك افراد حساب انفاد حضور مبارك گرديد كه به لحاظ انور برسد.
موافق اين حسابي كه رسيده و قلمدادي كه كرده‌اند، از بيست و يك هزار و شصت و هفت تومان و چهار هزار و سيصد و سي دينار، بعد از وضع پانزده هزار و يكصد و بيست و نه تومان و هفت هزار دينار كه نواب مؤيد الدوله نوشته است، وجه نقد و قبوض مأخوذي نواب حسام السلطنه را مصحوب ميرزا حسن فرستاده، باقي قسط خزانه عامره مي‌باشد كه بعد از اين بايد از عهده برآيند.
درين صورت بودن محصّل در شيراز حسني نخواهد داشت، چون حضرات از بودن محصّل وحشت زيادي دارند و في الحقيقه براي اين تنخواه لزومي ندارد كه درين اوّل معامله سال نو محصل آنجا بماند و اوقات بر حاكم و پيشكار تلخ بكند و آنها را از كار خودشان بازدارد. بنابراين، عرايض غلام فدوي اين است كه چنانچه بعد از ملاحظه صورت عمل، ملفوفه فرماني كه درين باب به مؤيد الدوله نويسانده به حضور مبارك فرستاده درست و صحيح باشد از صحّ همايون بگذرد كه با اين چاپار فرستاده شود؛ اگرچه قطع دارد كه مؤيد الدوله، ميرزا حسن آدم خود را به نحوي كه اظهار داشته با وجه نقد و قبوض حسام السلطنه روانه نموده است، لكن غلام فدوي محض مزيد مبالغه، بر حسب امر قدر قدر همايون به محصل مي‌نويسد كه بعد از رسيدن ملفوفه فرمان مبارك به آنجا رسيدگي نمايد، هرگاه مؤيد الدوله ميرزا حسن را با وجه نقد و قبوض مأخوذي روانه داشته است از بابت آن بيست و يك هزار و شصت و هفت تومان و چهار هزار و سيصد و سي دينار باقي هرقدر موجود شده دريافت دارد، ما بقي را يك‌ماهه حكما گرفته مراجعت نمايد و الّا اگر ميرزا حسن را روانه ننموده وجه نقد و قبوض مأخوذي حسام السلطنه را نفرستاده محصل مراجعت نكند و در همان‌جا بماند و با نهايت تاكيد مشغول محصّلي باشد. الامر الاقدس الاعلي مطاع.

صدر نامه از طرف ناصر الدين شاه:

معير الممالك اگر براي تو اطمينان حاصل است كه باقي قسط خزانه كه مشخّص
______________________________
(1). معير الممالك (نظام الدوله) دوستعلي خان پدر دوست محمد خان، همسر عصمت الدوله دختر ناصر الدين شاه كه در سال 1274 پس از فوت پدرش حسينعلي خان معير الممالك سمت خزانه‌داري و منصب معير الممالكي و رياست بيوتات سلطنتي يافت (تعليقات مرحوم محبوبي اردكاني بر المآثر و الآثار، به كوشش ايرج افشار، جلد دوم، ص 489).
ص: 193
شده است خواهد رسيد ماندن محصّل در فارس لزومي ندارد بنويس مراجعت نمايد و اگر اطمينان براي تو حاصل نيست محصّل باشد و آنچه باقي است وصول كرده بيايد.

- 194- عريضه‌اي به شاه درباره احضار عزيز خان سردار كل و برقراري مقرّري براي شاهزاده زن «خان بابا خان» سردار و تقاضاي حكومت براي فتحعلي خان صاحب ديوان و جواب كتبي ناصر الدين شاه به خط خود

اشاره

تصدق خاكپاي اقدس همايونت گردم چاپاري كه براي احضار سردار كل رفته بود ديشب مراجعت نمود. عريضه او را با نوشتجاتي كه به اين غلام نوشته بود انفاد حضور مبارك نمود. رقعه [اي] در باب ميرزا عباس خان «1» نوشته بود. رقعه [اي] هم خود ميرزا عباس خان نوشته است به ملاحظه اينكه مقصّر نشود، مخصوصا در جوف عريضه گذارده كه از نظر مهر اثر مبارك بگذرد.
كمترين غلام همين‌قدر عرض كند كه مشار اليه مردي است جبان و خدمت محوّله به او هم امروز خدمتي است عمده، يا بايد كمال اطمينان را داشته باشد يا بايد ازين خدمت او را معاف داشته و ديگري را به جاي او گماشت. بعضي كاغذهاي ديگر هم هست كه علي‌حده انفاد حضور مبارك مي‌دارد. سابقا هم بعضي از آنها را به وزير خارجه نوشته است كه شايد وزير به عرض خاكپاي مبارك رسانده باشد، دوباره سواد كرده نزد اين غلام فرستاده است. تكليف چاكر اين است كه از لحاظ مبارك گذرانيده به هرچه امر و مقرّر گردد جواب به سردار و به مشار اليه بنويسد.
شاهزاده زن خان بابا خان سردار در باب مواجب پسرش عريضه عرض كرده است. تفضيلي هم به اين غلام پيغام داده بود، حالا استدعا دارم كه مواجب پسر را در حق خود من و اولاد او برقرار فرمايند و اين به عوض كمك‌خرج من باشد و يقين دارم هرقدر از اين مواجب در حق من برقرار نشود ديگران استدعا كرده خواهند برد. حالا استحقاق من در كنيزي پادشاه از ديگران بيشتر است. پيشكشي هم در ازاي اين مرحمت، مي‌دهد.
ديگر امر، امر همايون است.
______________________________
(1). ظاهرا مراد ميرزا عباس خان (معاون الملك- قوام الدوله) از كاركنان وزارت خارجه است كه بعدها به معاونت و وزارت خارجه هم رسيد.
ص: 194
عريضه [اي] هم ميرزا فتحعلي خان صاحب ديوان «1» به خاكپاي مبارك با اميدواري تمام عرض كرده است. چون از اينكه در دفترخانه مباركه بتواند مصدر خدمتي بشود مأيوس است استدعاي حكومتي دارد و بر رأي مهرآراي مبارك هم روشن است كه چاكر زرنگ كارگزاري است. ديگر رأي، رأي همايون اعلي روحنا فداه است و السلام.
صدر و حاشيه عريضه به خط ناصر الدين شاه:

اولا در فقره ميرزا عباس خان او را نوكر قابلي مي‌دانم. البته البته او را كمال اطمينان بده كه در خدمت خودش دلگرم باشد. با وزير دول خارجه هم حرف بزن. وزير هم واقعا او را دلگرم خدمت كند. حواسش را مغشوش نكنند بي‌جهت. از مواجب محمد خان پسر سردار دويست تومان براي غلامعلي خان پسر ابراهيم خان داده‌ام باقي مانده را به زن سردار بدهند. البتّه هرقدر هم مصلحت بداني پيشكش گردنش بگذار بدهد. اين كمال مرحمت در حق او بود و الّا رسم نبود مواجب مرده را به مادرش بدهند.
در باب صاحب ديوان حالا چه وعده مي‌توان داد، باشد تا ببينم.

- 195- تعيين مبلغ پيش‌كش سلطان احمد ميرزا «2»

اشاره

______________________________
(1). ميرزا فتحعلي خان صاحب ديوان شيرازي (متولد 1236 و درگذشته 1314 ه. ق) پسر دوم حاجي علي اكبر قوام الملك و نوه حاجي ابراهيم اعتماد الدوله شيرازي، همسر خرّم‌بهار خانم احترام الدوله دختر چهل و چهارم فتحعلي شاه قاجار در سال 1273 به منصب صاحب‌ديواني ملقب شد. در سال 1275 حاكم يزد شد. در سال 1277 كه پيشكاري وليعهد با سردار كل بود، وي نيز كار ماليات آذربايجان را در دست داشت تا اينكه بين اين دو اختلاف افتاد و صاحب ديوان تقاضاي احضار به طهران كرد. در اوايل 1286 مستقلا حكمران اصفهان شد و تا سال 1288 در اين سمت بود و در اواسط اين سال به پيشكاري وليعهد به آذربايجان رفت. در 1290 به لقب وزيرنظامي آذربايجان نيز ملقب شد. در سال 1308 حاكم خراسان و متولي‌باشي آستان قدس رضوي گرديد و تا 1310 در اين مقام بود. در 1311 حاكم كرمان و در محرم 1312 معزول شد. وي در سال 1314 درگذشت و در مشهد مقدس، در حرم حضرت رضا (ع) در قسمت دار السعاده مدفون گرديد. به تلخيص از تعليقات مرحوم محبوبي اردكاني بر المآثر و الآثار (چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه)، به كوشش ايرج افشار، ج 2، ص 535.
ميرزا فتحعلي خان صاحب ديوان شيرازي خانه مجللي در تهران داشته است كه در ص 122 جلد اوّل همان مأخذ در باب «ابنيه مستحدثه و عمارات متجدّده ...» با اين عبارت بدان اشاره شده است: «خانه جناب جلالت‌مآب اجل ميرزا فتحعلي خان شيرازي صاحب ديوان واقعه در محلّه چالميدان دار الخلافه طهران».
(2). سلطان احمد ميرزا معروف به مچول و ملقّب به عضد الدوله (1319- 1234 ه. ق) مؤلف تاريخ-
ص: 195

از طرف ناصر الدين شاه براي حكومت بروجرد

هو قربان خاكپاي اقدس همايونت گردم شاهزاده سلطان احمد ميرزا را امروز دو دفعه ملاقات نمودم. خلاصه سخن او اين است كه من به اعتضاد السلطنه گفته‌ام كه حكومت بروجرد را استدعا دارم و پيشكش هم مي‌دهم ولي پنج هزار تومان را نگفته‌ام.
اعتضاد السلطنه هم اظهار كرد كه پنج هزار تومان را نگفت ولي من به وكالت او عرض كرده‌ام. استدعاي او اين است كه تصدّق فرموده سه هزار تومان وجه پيش‌كش او را مقرّر بدارند.
اين غلام خانه‌زاد عرض مي‌كند كه اگر راي مبارك في الحقيقه در حكومت او قرار گرفته تا چهار هزار تومان هم مي‌توان به گردن او گذارد هرطور راي مهرآراي مبارك قرار بگيرد مقرّر دارند تا فردا اقدام نمايد. امره الاقدس مطاع.

صدر عريضه به خط شاه:

پنج هزار تومان نباشد، چهار هزار تومان باشد. سه هزار تومان نقد بدهد. هزار تمسّك. امّا اگر سه هزار تومان نقد ندهد و تعهّد قسط امساله را نكند، حكومت را نخواهم داد. جواب فردا بدهد.

- 196- عريضه به ناصر الدين شاه راجع به ورود سردار سلطان احمد خان (افغاني) به تهران هو

تصدق خاكپاي اقدس همايونت گردم اين غلام ديشب بعد از مراجعت از دربخانه، حاجي غلامعلي خان را مفصّل ملاقات كردم. از همه‌جا و همه خبر از او پرسيدم. عقيده سلطان احمد خان را زياد خوب بيان كرد كه ظاهر و باطن، غير آستان
______________________________
عضدي در شرح زندگاني خصوصي فتحعلي شاه، در سال 1275 ق به جاي خانلر ميرزاي احتشام الدوله برادرزاده خود حاكم بروجرد شد لكن اين تغيير يك سال بيشتر طول نكشيد. (شرح‌حال رجال ايران، ج 2 ص 73).
ص: 196
همايون ملجأ و پناهي ندارد و بجز رضاي مبارك صاحب آمال و آرزويي نيست. امروز هم به شاهزاده عبد العظيم وارد مي‌شود. حاجي غلامعلي خان مي‌گفت چون فردا روز سيزدهم عيد است، خود او هم خالي از خستگي نيست. بهتر اين است كه فردا را هم در شاهزاده عبد العظيم مانده پس‌فردا ورود شود. به بعضي ملاحظات هم پس‌فردا ورود شود بهتر است كه براي مالها و آدمهاي او معطّلي حاصل نشود.
اگرچه ديشب لازمه تأكيد را به نصرت الدوله «1» نمودم، دستخط مبارك را هم دادم زيارت كرد، تفصيلي هم به ميرزا محمد حسين، پيشكار او نوشتم كه آدم معقول به شاهزاده عبد العظيم بفرستد براي سيورسات و ميوه و شيريني و مكان خوب و غيره.
ديروز هم خود، بارخانه و كالسكه براي او فرستادم. ان شاء الله به همه جهت كمال مواظبت به عمل خواهد آمد كه در مدّت اقامت او از تصدّق فرق مبارك به همه جهت به او خوش بگذرد.
از ورود غياث خان «2» پرسيدم بطور وسط با او كنار آمده ولي غياث خان خوب حركت كرده است. هرچه گفته است از اتحاد و اتّفاق دولتين گفته است و از كمال اطاعت ايلچي نسبت به دولت عليه.
فقراتي را كه حاجي غلامعلي خان اظهار كرد از جانب سلطان احمد خان اولا دو سه نفر از افاغنه و غيره است موافق اسامي علي‌حده كه از نظر مبارك مي‌گذرد كمال تنفّر باطني را از آنها دارد كه تفصيل هريك بعد معروض خواهد افتاد. خواهشمند است منزل علي‌حده داشته باشند و موي دماغ او نشوند.
فقره ديگر در باب اخراجات سلطان احمد خان است. از قرار تقرير حاجي غلامعلي خان اخراجات نقدي گرفتن را خلاف حرمت خود مي‌داند، بايد جنس داد.
يكي هم خواهشمند است كه در اول ورود، شرفيابي خاكپاي مبارك را حاصل كند.
جمعيت مستقلبين را هم خواسته است قدري زيادتر باشد. اگر راي مهرآراي ملوكانه قرار بگيرد دو سه نفر مثل محمد رضا خان سرتيپ و آقا خان و كلانتر علاوه بشود، گويا
______________________________
(1). نصرت الدوله فيروز ميرزا (فرمانفرما) در سال 1275 قمري به جاي محمد تقي ميرزا (ركن الدوله) به حكومت تهران انتخاب گرديد (شرح‌حال رجال ايران، ج 3، ص 111). قطعا در تاريخ تحريرنامه، با توجه به مسؤوليتي كه به وي در مورد پذيرائي، از سردار سلطان احمد خان واگذار شده، وي حاكم تهران بوده است.
(2). غياث خان قندهاري و عيالش از ايرانيان تحت حمايت انگليس بودند. (مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، چاپ دانشگاه تهران، ج 4، ص 190) .... غياث خان پسر تقي خان است كه او نيز تحت حمايت انگليس بود (از نامه شارژ دفر فرانسه درخصوص ايرانيان تحت حمايت انگليس. (همان مأخذ، جلد 1، ص 266).
ص: 197
ضرري نداشته باشد. خود او را هم اگر مقرّر مي‌فرمايند فردا در شاهزاده عبد العظيم مانده پس‌فردا را به هر ساعتي كه امر شود اخبار كرده ورود شود. امره الاقدس الاعلي مطاع. اخراجات جنسي او را هم اگر مقرّر مي‌فرمايند به ميرزا نصر الله اخبار شود كه از انبار بدهد. و السلام.

- 197- عريضه‌اي به ناصر الدين شاه استقبال محمود خان احتساب الملك «1» از سردار سلطان احمد خان‌

اشاره

قربان خاكپاي جواهرآساي اقدس همايونت گردم محمود خان احتساب الملك كه حسب الامر به استقبال سردار سلطان احمد خان رفته بود، در منزل ايوان‌كيف رسيده و او را ملاقات نموده تفصيلي از آنجا نوشته و با جواب كاغذي كه سردار به غلام فدوي نوشته است از آنجا فرستاده و براي منزل خواتون «2» آباد كالسكه و بارخانه خواسته. چون استحضار سركار اقدس همايون شهرياري روحي و روح العالمين فداه لازم بود لهذا جسارت ورزيده نوشتجات را به حضور همايون ارسال نمود كه به نظر مبارك برسد.
كالسكه و بارخانه [اي] كه احتساب الملك خواسته است تدارك شده حالا مي‌برند كه تا غروب در خواتون‌آباد برسانند. جعفر خان هم امروز صبح روانه شده است. زياده عرضي نبود. امر الاقدس الارفع مطاع.

صدر عريضه به خط شاه:

امين الدوله البته شما و نصرت الدوله طوري كه نقصي در ورود سردار بهم نرسد، كالسكه و بارخانه را هم البتّه فرستاده‌ايد بسيار خوب است. كاغذها را مي‌خوانم مي‌دهم مي‌آورند.
______________________________
(1). محمود خان احتساب الملك از سلسله غفاريهاي كاشان پسر ميرزا احمد و عموي فرخ خان امين الدوله و پدر ميرزا عبد الوهاب طبيب ظل السلطان، از محصلين اعزامي زمان ناصر الدين شاه به اروپا (چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، تعليقات مرحوم دكتر حسين محبوبي اردكاني بر المآثر و الآثار، ج 2، ص 528).
(2). در اصل رسم الخط چنين است.
ص: 198

- 198- تقاضاي ملاقات وزيرمختار انگليس از ناصر الدين شاه استنكاف ميرزا فضل الله از رفتن به كربلا اعزام بابي‌هاي كاشان به تهران هو

اشاره

تصدق خاكپاي اقدس همايونت گردم ديروز مقرّر شد سبب آمدن ميرزا فضل الله به منزل فرخان آقا از او پرسيده شود. محمود خان احتساب الملك را نزد او فرستادم. حاصل جواب او، اينكه من مردي نيستم كه بروم كربلا مجاور شوم. اگر بروم بايد برگردم، اين هزار تومان مرحمتي ديوان كفايت خرج رفتن و برگشتن نمي‌كند. از خود هم چيزي ندارم خرج كنم. يا خدمتي به من رجوع شود كه درب خانه مشغول نوكري شوم يا مرخص بفرمائيد بروم در لواسان در خانه خود ساكن شوم. يا مقرّر شود در همين خانه شهر خودم بنشينم. فرخان آقا را ضامن مي‌دهم كه آسوده نشسته پيرامون حركت خلافي نگردم و يك توپچي هم همه‌وقت قراول من باشد. بعضي مزخرف‌گويي‌ها هم كرده بود كه قابل عرضه داشت به خاكپاي مبارك نيست.
ديروز صبح هم رالنسن «1» سلطان خان را فرستاده بود كه سه ساعت به غروب مانده بيايد اين غلام را ملاقات كند. وعده دادم كه بيايد. شرفيابي حضور مبارك را هم استدعا كرده بود.
كاغذي هم عيسي خان بيگربيگي كاشان به كمترين غلام نوشته بود انفاد خاكپاي مبارك داشت سه نفر آنهايي كه نسبت بابي‌گري به آنها مي‌داده نيز به همراه آدم خودش روانه داشته است. بعضي فقرات هم نوشته است كه خود اين غلام معروض خاكپاي مبارك خواهم داشت. الامر الاقدس مطاع.

حاشيه به خط ناصر الدين شاه:

ميرزا فضل الله برود لواسان آسوده فارغ البال بنشيند. هيچ‌كس را به او رجوعي نيست ... در كمال اطمينان در لواسان باشد. خاصه حالا كه واقعا فصل خوب لواسان است اول بهار.
______________________________
(1). رالينسن)H .G .Rawlinson( وزيرمختار انگليس در ايران.
ص: 199
لارنسن از وزير خارجه وقت حضور را بخواهد معيّن مي‌شود. كاغذ عيسي خان ملاحظه شد.

- 199- جلوگيري از بهانه دادن به دست انگليس‌ها

اشاره

تاريخ عريضه بايد مربوط به سال 1276 ه. ق (كه حسين خان چاپارچي باشي با حفظ سمت به شهاب الملك ملقب شد) يا بعد از آن تاريخ باشد
هو تصدّق خاكپاي اقدس همايونت گردم شهاب الملك «1» را حسب الامر آوردم.
چاپار را با نوشتجات خود حاضر كردم، ولي آنچه به عقل قاصر چاكر مي‌رسد اين است كه از حاليه بعضي ملاحظات را بايد كرد. اولا اين سوار به كوهويه رفت. دوست محمد خان به صدا خواهد آمد. معايب اين كار را به انگليس‌ها حالي خواهند كرد. دور نيست دولت انگليس، دولت ايران را مجبور به برخيزاندن سوار كند. آن وقت عيب اين كار بزرگتر خواهد شد. فقره دويم، دور نيست كه دوست محمد خان جمعيت زياد بر اين سوار بفرستد، يا سوار را از كوهويه بيرون كند، يا آنها را محصور نمايد و لابدّ كار به جنگ دولتي بكشد. از اين مقوله خيالات مي‌رود. اگر رأي مبارك قرار بگيرد، تا فردا نهار، رفتن چاپار به تعويق بيفتد. از ساير چاكران هم اين فقرات را استفسار فرموده از روي بصيرت تمام اقدام به كار بشود كه بعد ندامتي حاصل نشود، و اگر اين ملاحظات را نمي‌فرمايند و مي‌فرمايند همين امشب چاپار برود، به محض رسيدن جواب عريضه، همين امشب چاپار را روانه مي‌كند.
______________________________
(1). حاج حسين خان (يوزباشي- شهاب الملك- نظام الدوله) شاهسون در سال 1271 ه. ق درجه و منصبش در نظام يوزباشي و معروف به حسين خان يوزباشي بود و در سال 1273 ه. ق هنگام لشكركشي به هرات و فتح آن [7 صفر 1273] در جزء سپاهيان دولت دخالت داشت و از سركردگان سپاه بود. درين سال به اتفاق امير حسين خان زعفرانلو شجاع الدوله برادر سام خان به تهران آمد و مورد تشويق واقع شدند و حسين خان به درجه سرتيپي نائل گرديد و در سال بعد به جاي اسمعيل خان بشير الدوله به سمت چاپارچي‌باشي (رئيس كل پست يا وزير پست) منصوب شد. و در سال 1276 ه. ق كه در سمت چاپارچي‌باشي‌گري باقي بود، به لقب شهاب الملك ملقب گرديد ... (به تلخيص از شرح‌حال رجال ايران، ج 1، ص 394).
ص: 200

صدر عريضه به خط ناصر الدين شاه:

درست نوشته‌ايد، البته چاپار نرود تا با شما حرف بزنم، البته.

- 200- حمايت دولت انگليس از سيّد عبد الله‌

اشاره

تاريخ تحرير عريضه، با توجه به زيرنويس، بايد بين سالهاي 1275 تا 1277 باشد.
تصدّق خاكپاي اقدس همايونت گردم چون مقرّر شد كه بعد از ملاقات دكسن «1» هرچه شنيده شد معروض خاكپاي مبارك بدارد. ديروز قريب به غروب مشار اليه آمد و جواب و پيغامي كه چند روز قبل به مستشار وزيرمختار داده بودم در باب سيّد عبد الله آورده بود. حاصل جواب وزيرمختار اينكه چون من در عمل و كار سيّد عبد الله هيچ استحضاري ندارم و در مجلسي كه تو و وزير امور خارجه باشيد، هرچه در اين باب بگوئيد به‌سبب بي‌استحضاري در جواب عاجز خواهم بود، بهتر اين است دلايلي را كه به آن سبب دولت ايران، سيّد عبد الله را مستحق دادن مواجب نمي‌داند به تفصيل بنويسند و نزد من انفاد دارند، من به دقّت بخوانم و رجوع به نوشته‌هاي آبت صاحب هم بكنم، اگر از نوشته‌هاي آبت‌صاحب چيزي به دستم آمد كه قابل اظهار باشد اعلام مي‌كنم و الا همان تفصيل را نزد اولياي انگليس فرستاده منتظر جواب مي‌شوم.
اين غلام چون جواب او را حرف روبه‌راهي ديدم، گفتم تفصيل را معروض خاكپاي مبارك داشته، به هرچه امر فرمودند به شما اخبار خواهم كرد، ولي در حالتي كه لازم بشود دلائل خيانات و خلافهاي سيّد عبد الله را نوشته نزد وزيرمختار انفاد شود، بهتر اين است كه حامل ميرزا مصطفي خان باشد. چون مشار اليه از جانب دولت عليه مأمور بود كه در اين فقرات با آبت‌صاحب مذاكره كند. خوب خواهد توانست اين مطالب را درست حالي وزيرمختار نمايد. او قبول كرده گفت وزيرمختار هم مضايقه نخواهد كرد.
آدمي هم ديشب از حسام السلطنه «2» رسيد كه از سيوند كه سه منزلي شيراز است
______________________________
(1). جوزف ديكسن پزشك سفارت انگليس.
(2). حسام السلطنه سلطان مراد ميرزا فاتح هرات عموي ناصر الدين شاه در تاريخ تحرير اين عريضه حاكم-
ص: 201
از او جدا شده بود و روز هفدهم را از سيوند به چاپاري روانه شده است برنوشته او را هم انفاد حضور مبارك داشت. ميرزا مهدي آدم شيخ جابر را هم خواسته ابلاغ حكم همايون را نموده پس‌فردا از تهران بيرون خواهد رفت. قرار بين سردار كل و غيره را هم نويسانده انفاد حضور مبارك داشت كه اگر پسند خاطر مبارك افتاد بصحّه مزيّن شده، چاپار روانه شود، خود اين غلام هم شرحي كه لازم دانست به سردار نوشت. در دستخط مبارك مقرّر نشده بود كه به اسم معز الدوله «1» فرمان صادر شود، احتياطا در ملفوفه فرماني هم به افتخار او صادر كردم اگر لازم بدانند به صحه مبارك مزيّن خواهند فرمود و الا فلا. الامر الاقدس الاعلي مطاع‌

دستخط ناصر الدين شاه صدر عريضه:

بسيار خوب، هرطور كه وزيرمختار انگليس خواهش كرده است معمول داريد. و البته خود ميرزا مصطفي خان بايد برود حالي كند. كاغذي هم حاجي ميرزا هاشم «2» از تبريز به ناصر الملك «3» نوشته بود فرستادم ببين، براي سردار كل بفرست ببيند. درباره بهمن ميرزا نوشته است. به سردار بنويس خيلي مراقب اين امر باشد و اگر آمدني باشد، بايد از اين فقرات خاطرجمع شود.

- 201- عريضه‌اي به ناصر الدين شاه نگراني قونسول انگليس از سفر برادر امپراطور روس به ايران و مسائل ديگر

اشاره

______________________________
فارس بود. بنابه نوشته مرحوم مهدي بامداد در شرح‌حال رجال ايران، 107/ 2، وي در سال 1275 ه. ق از حكومت خراسان احضار و به جاي طهماسب ميرزا مؤيد الدوله به حكومت فارس فرستاده شد كه اين مأموريت تا سال 1277 ه. ق دوام يافت.
(1). بهرام

به خط ناصر الدين شاه:

البتّه بدقت چيزي نوشته شود بهتر است. روز شنبه صبح زود ان شاء الله حسام السلطنه آنچه نوشته است به نظر برساند در حضور وزراء. در باب ميرزا عيسي خان همين‌طور كه مصلحت دانسته بسيار خوب است. پول آران و پيشكش زن سردار «1» را به معيّر الممالك بدهد، امروز بدهد، خرجي لازم دارد. وزير دول خارجه چرا در باب سيّد عبد الله اهمال كرده است حالا ميرزا مصطفي خان را خواستم زود تأكيد مي‌شود.

- 202- ارسال وسايل تلگراف از انگلستان به ايران «2»

اشاره

تصدق خاكپاي اقدس همايونت گردم ديروز طامسن صاحب به منزل كمترين غلام آمد و نوشته [اي] كه در باب تلگراف از لندن براي او ارسال داشته بودند، ترجمه نمود. اگرچه اين غلام به او اظهار كرد كه ترجمه فارسي او را به چاكر و وزير امور خارجه بدهد كه نزد حكّام بفرستيم تا از

صدر نامه به خط ناصر الدين شاه:

... «2» كه راه حرفي باقي نماند. مؤيد الدوله فردا وارد بشود. من فردا سوار مي‌شوم وقتي كه شهر آمدم به حضور بيايد. به موسيو روس هيچ جوابي ندهد. پول افواج مراغه و ماكو را هم البته گرفته به حسام السلطنه بدهد. البته البته.

- 203- مذاكره با وزيرمختار انگليس درباره استخدام افسران انگليسي عقيده من هم اين است كه اين كار حالا باشد ... ضرورت تربيت بيست فوج پياده‌نظام و هزار نفر سواره‌نظام و هزار نفر توپچي! هو

اشاره

تصدّق خاكپاي اقدس همايونت گردم در باب صاحب‌منصبان انگليسي آخر حرف رالنسن با اين غلام اين شد كه هروقت و هرقدر صاحب‌منصب كه براي تربيت نظام ايران خواسته باشيد ما مي‌دهيم بدون مواجب.
اين غلام براي اطلاع اينكه تا چه عدد مضايقه ندارند بدهند، گفتم اعتقاد من اين است كه دولت ايران براي بيست فوج پياده‌نظام و هزار نفر سواره‌نظام و هزار نفر توپچي اينقدر صاحب‌منصب از دولت انگليس بخواهد كه اين عدد قشون را بتواند كاملا تربيت
______________________________
(1). مركب پخش شده خوانده نمي‌شود.
(2). دنباله ندارد.
ص: 205
نمايد. او هم همراهي كرد و هروقت رأي مهرآراي ملوكانه اقتضاء فرمايد مقرّر بدارند تا با او قطع‌وفصل اين كار را بكنم، ولي اعتقاد شخصي كمترين چاكر اين است كه تا دو ماه ديگر در اين باب تأمّل كنيم. موافق تفصيلاتي كه او به فدوي گفته و فقراتي كه به دولتش نوشته گمان كلّي مي‌رود كه دولتش پيش از اينها همراهي بكند. بهتر اين خواهد بود كه قدري صبر كرده تا جواب آن فقرات به او برسد. از آن جوابها استحضاري حاصل كنيم.
آن وقت از روي بصيرت عقب اين كار برويم و چنين ندانند از اين يك همراهي آنها دولت ايران خوشنودي زياد حاصل مي‌كند و اگر رأي مبارك بغير اين‌طور هم قرار مي‌گيرد مقرّر بدارند تا حاليه گفتگو بشود، زياده جسارت نورزد، امره الاقدس الاعلي مطاع.

صدر نامه به خط ناصر الدين شاه:

عقيده من هم اين است كه اين كار حالا باشد و قطع‌وفصل نشود تا درست چيزي بفهميم، آن وقت پيش برويم.

- 204- عريضه به ناصر الدين شاه نگراني امير قاين از تغيير حكومت او

اشاره

تاريخ تحرير نامه بايد بين سالهاي 1275 تا 1278 ه. ق باشد «1»
هو تصدق خاكپاي اقدس همايونت گردم امير قاين به ملاحظه تغيير حكومتي كه در سال قبل در طبس واقع شد به خيال افتاده كه مبادا در حكومت قاين هم تغيير و تبديلي داده شود، عزيمت آستان‌بوسي نموده. بعد از ورود هم، دو سه مجلس با اين
______________________________
(1). در نامه به كسورات احتشام الدوله كه قطعا شاهزاده خانلر ميرزا بوده از بابت حكومت اصفهان اشاره شده است. بنابه نوشته مرحوم بامداد در كتاب شرح‌حال رجال ايران، ج 1، ص 476 احتشام الدوله خانلر ميرزا پسر عباس ميرزا نايب السلطنه در سال 1276 تا 1278 كه سال درگذشت اوست حاكم اصفهان بوده است. خانلر ميرزا احتشام الدوله در سال 1273 ه. ق در زمان صدراعظمي ميرزا آقا خان نوري اعتماد الدوله حاكم خوزستان و فرمانده كل قواي ايران در جنگ انگليس عليه ايران بود كه عدم كفايت خود را نشان داد (رجوع شود به همان مرجع).
ص: 206
غلام «1» مكالمات طولاني كرده است از كمي منفعت قاين، و زيادتي توقعات حكّام خراسان و مخارج عمده سرحدداري. اين غلام هم به مناسبت بيانات او جوابي گفته‌ام.
حالا هم همان مطالب خود را فهرست نموده نزد كمترين غلام فرستاده كه از نظر مبارك بگذراند. پس از اينكه به لحاظ مبارك گذشت، هرچه مقرّر دارند جواب به او گفته خواهد شد. دويست تومان و يك اسب هم پيشكش امير است. دويست تومان را حاليه انفاد حضور مبارك داشت. سپردم اسب را هم فردا نزد ميرآخور برده كه به عرض حضور مبارك برساند.
طوماري هم كه احتشام الدوله فرستاده بود، حسب المقرّر انفاد حضور مبارك داشت، و احتشام الدوله چهار پنج ماه است كه متّصل به طورهاي مختلف اين مطلب را نوشته است، و آنچه عقيده اين چاكر است تا او زياد مستأصل و ناچار نشود اين‌قدرها به فرياد نمي‌آيد و مزاحم خدّام آستان مبارك نمي‌گردد و حالا هم مبالغي به صبغه‌هاي مختلف بايد پول بدهد و همچنين نظم ولايت و وصول و ايصال ماليات سال نو بر گرده اوست، و از احوالات او كه چاكر مستحضر است كلي پريشاني حواس را دارد. اگر از بابت اين كسورات عنايتي در حق او بشود باعث اين خواهد شد كه به دلگرمي تمام باقي محل كهنه را راه بياندازد و نظم و نسق محل نو را هم بدهد. ديگر امر، امر همايون اعلي روحنا فداه است. دويست تومان هم پيشكش مؤيد الدوله است. چون برات تجارتي بود سپردم به ميرزا هاشم خان بدهند امره الاقدس مطاع.

صدر عريضه به خطّ ناصر الدين شاه:

مطالب امير قائن را جواب نوشته مي‌فرستم. طومار كسورات اصفهان را نزد مستوفي الممالك فرستادم. امير قاين را مطمئن بكند كه ابدا تغييري در حكومت آنها داده نخواهد شد. همين دستخط را هم به او نشان بدهد، مطمئن باشد. پيشكش مؤيد الدوله را به ميرزا هاشم خان بدهد. دويست تومان «2» رسيد. اسب امير را هم فردا بده به نظر برسانند.

- 205- عريضه به ناصر الدين شاه در خصوص حمل قورخانه به استراباد

اشاره

______________________________
(1). در اصل باين غلام.
(2). دويست تومان به سياق نوشته شده است.
ص: 207

كرايه مالهاي رعاياي شهميرزادي و توقف شاه در رودبار و دستور شاه به خط خود

قربان خاكپاي اقدس همايونت گردم ديروز به توسّط حاكم سمنان و دامغان در منزل چشمه‌علي مذكور شد كه حبيب الله خان سرتيپ شش رأس مال رعيت شهميرزاد را كه از براي اردوي همايون بار مي‌آوردند گرفته زير بنه خود كشيده است.
اين غلام شرحي به مشار اليه نوشت كه مالهاي رعيت را رد كند. امروز كه شرفياب حضور همايون شد تفصيلي بيان نمود كه پانزده بار قورخانه از براي استراباد به او داده‌اند كه همراه خود ببرد، ولي مال درستي به او نداده‌اند و قرار داده‌اند كه خودش مال كرايه كرده قورخانه را برساند. در منزل پيش لابدّ شده مالهاي مزبور را از براي حمل قورخانه مباركه گرفته و تنخواهي هم از بابت كرايه داده است. حال هرگاه مي‌فرمايند كه مال رعيت را رد كند يا مقرّر [مي] فرمايند كه حسين خان حاكم، بارهاي قورخانه را تحويل گرفته و سرتيپ هم پنج نفر سرباز و يك نفر صاحب‌منصب آنجا بگذارد كه از عقب مال كرايه نموده قورخانه را به استراباد برسانند. يا اينكه همين مال را حبيب الله خان ببرد و در هرجا مقدور باشد مال ديگر كرايه نموده آنها را معاودت دهد.
چاره [اي] غير از اين دو شق به نظر چاكر نمي‌آيد. هرطور مقرّر مي‌فرمايند از آن قرار معمول خواهد شد. چون عرض اين فقره به ملاحظه اينكه دوباره عرض به خاكپاي همايون بشود لازم بود جسارت به عرض نمود.
عرض ديگر اينكه، از قرار تقرير حبيب الله خان منزل پس‌فردا كه موكب همايون به سلامتي از «فؤاد محلّه» حركت خواهند فرمود راه قدري زياد است. هرگاه رأي همايون علاقه گيرد، در رسم رودبار كه خود حبيب الله خان هم منزل كرده است، مي‌توان قراري داد كه يك شب موكب همايون تشريف‌فرما شوند. اگرچه آبادي ندارد، ولي از اطراف، تدارك مي‌توان آورد، اما قدري صعوبت خواهد داشت. رعاياي شهميرزادي هم كه صاحب مال هستند اينجا حاضر هستند هرطور كه رأي همايون علاقه گرفت حكم مالهاي آنها را بفرمايند. امر، امر همايون است.

صدر نامه به خط ناصر الدين شاه:

حبيب الله خان چون بار قورخانه دارد، همين مالهاي شهميرزادي را كرايه داده ببرد، عيبي ندارد. چهار روز ديگر به استراباد مي‌رسد، امتدادي ندارد. يك منزل در رسم رودبار كردن واجب است، مثل منزل امروز است. البته قرار توقّف رسم رودبار را
ص: 208
بدهد. از اوّل منزلها نفهميده سياهه كرده بودند.

- 206- عريضه‌اي به ناصر الدين شاه راجع به كمبود باروت و دستور شاه به خط خود در صدر عريضه براي شليك زنبوركچي‌ها و توپ صبح و شام هم باروط لازم است‌

اشاره

تصدّق خاكپاي اقدس همايونت گردم زين العابدين خان سرتيپ ... از روي احتياج و ضرورت قبض به جهت سرب و باروط و سنگ و تفنگ نوشته چون يقين است كه سوار او سرب و باروط ندارند و لابدّ مي‌بايد داد، هرگاه امر و مقرّر مي‌فرمايند قبض او را حواله بدهد كه رفته بگيرند و كار درست خود را بكنند.
براي شلّيك زنبوركچي و توپ صبح و شام هم باروط لازم است كه [در] قورخانه حالا زياده از سي من باروط موجود نيست، ناچار بايد از كيسه‌هاي توپ شكافته صرف بكنند. اگر مقرّر مي‌دارند از حالا به جهانسوز ميرزا نوشته شود كه هرقدر بتواند و مقدور و ممكن باشد از قورخانه بسطام و بازار آنجا باروطي سرانجام و مهيّا كرده پيش بفرستد كه در بين راه برسد و معطّلي حاصل نشود و الّا صاحب‌اختيارند. لازم بود جسارت نمود.
الامر الاقدس الارفع الاعلي مطاع.

خط ناصر الدين شاه در صدر عريضه:

قبضي كه زين العابدين خان داده است، سرب و باروط به او بدهيد. در شهر بوجنورد تفحّص بكند اگر بتوانيد يك خروار باروط به هر قيمت باشد پيدا بكنيد بخريد.
به جهانسوز فرستادم بنويسيد او مي‌فرستد برود مهيّا بكند.

- 207- عريضه‌اي به ناصر الدين شاه و جواب شاه به خط خود

اشاره

دخالت پسر ظهير الدوله «1» در عمل سيورسات خانه و سيورسات ملتزمين ركاب
______________________________
(1). صيد محمد خان پسر يارمحمد خان ظهير الدوله وزير و حكمران هرات (ر. ك: مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، چاپ دانشگاه تهران، 1347، ج 2، ص 102.
ص: 209
هو تصدق خاكپاي اقدس همايونت گردم در باب عمل سيورسات‌خانه و سيورسات ملتزمين ركاب مبارك فرمايش فرمودند و دستخط همايون هم شرف صدور يافت. اين غلام فدوي نيز در اين دو سه روزه مراقبت لازمه را به عمل آورده و حسب الامر معمول داشته و الحمد لله به‌طور خوب هم گذشته، لكن آنچه معلوم مي‌شود از ديروز تا حال كه پسر ظهير الدوله از مشهد مقدس به ركاب همايون آمده گوياي بناي مداخله را در اين عمل گذاشته و مي‌خواهد دخيل كار سيورسات‌خانه بشود.
چون لازم بود اين فقره به عرض حضور همايون شهرياري روحي و روح العالمين فداه برسد، لذا جسارت نمود كه هرطور راي مبارك اقتضا كند درين باب حكم صريحي بفرمايند كه اسباب افتضاح اين غلام فدوي و اختلال و بي‌نظمي اين عمل نشود. ديگر حكم، حكم همايون است. امر الاقدس الارفع الاعلي مطاع.

صدر نامه به خط شاه:

عمل سيورسات‌خانه نظمش با شماست. كسي نبايد مداخله بكند. شما هم نظم آن عمل را از همان اشخاص كه ظهير الدوله در وقت رفتن به ارض اقدس «1» و توقف اين ...
و به قبوض آنها دادوستد مي‌شد بخواهيد كه از اوّل الي آخر عمل در دست همان اشخاص اوّلي باشد كه در حساب افراط تفريط نشود.

- 208- توسّل سادات و حاجي ميرزا محمد رضا به متولي‌باشي براي استخلاص برادرزاده‌اش و دستور ناصر الدين شاه به خط خود

اشاره

قربان خاكپاي اقدس مبارك گردم سه كاغذ مشير الدوله بود كه سه روز قبل انفاد حضور مبارك داشتم پس از ملاحظه مرحمت فرموده بودند. حالا هم حاضر بود در جوف عريضه گذاردم كه دوباره از نظر مهر اثر مبارك بگذرد. ديروز اين خانه‌زاد به منزل متولي‌باشي رفته بودم. در اين بين حاجي ميرزا محمد رضا با چند نفر از سادات با حالت بسيار پريشان وارد شد. با رقّت و اضطراب زياد در باب گرفتن برادرزاده او و خفّتي كه از براي او حاصل شده تفصيلي بيان كرد، شفاها به عرض خاكپاي مبارك خواهم رساند.
______________________________
(1). مشهد مقدس
ص: 210
اهل مجلس هم تصديق سخن او را مي‌كردند. اين خانه‌زاد اين‌قدر جسارت مي‌نمايم كه هرگاه رأي جهان‌مطاع قرار بگيرد مقدور است كه هم رفع بي‌حرمتي اين حضرات بشود و هم دفع او بشود. ديگر امر، امر همايون شاهنشاهي روحنا فداه است.

صدر عريضه به خط ناصر الدين شاه:

هر قراري كه بايد در حق برادرزاده ميرزا رضا داده شود فردا به تو حكم مي‌شود.
حالا استمالت بده بروند.

- 209- عريضه‌اي به ناصر الدين شاه و دستخط شاه در حاشيه آن برقراري مواجب براي شير علي خان‌

اشاره

قربان خاكپاي جواهرآساي مباركت شوم چنانكه ديروز جسارت كرده به خاكپاي مبارك عرض كرد شير علي خان برادرزاده مقرب الخاقان آقا خان سرتيپ اول سالهاي سال است در جزو مهاجر به خدمتگزاري مشغول است و انصاف خسروانه مقتضي است كه خدمات چندين‌ساله او به هدر نرود. مستدعي است از قرار دستخط مبارك مقرّر گردد كه مقرب الخاقان معين الملك، مشار اليه را جزو مهاجرين كماكان بنويسد تا مايه يأس او و آقا خان نگردد. امر، امر جهان‌مطاع همايون است.

حاشيه به خط ناصر الدين شاه:

شير علي خان در جزو مهاجرين باشد. امّا مواجبش را سردار كل از جايي بايد برساند كه ضرر ديوان نباشد.

- 210- عريضه به ناصر الدين شاه در خصوص دلجوئي از ملّا آقاي دربندي «1»

اشاره

______________________________
(1). در جلد اوّل چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه (المآثر و الآثار)، به كوشش ايرج افشار، ص 189، درباره آخوند ملّا آقاي مجتهد دربندي (درگذشته 1286 ه. ق در تهران) آمده است: «صاحب خزاين و اسرار الشهاده و سعادات ناصري و غيرها كه در شهرت و اعتبار و نفاذ امر و انتشار صيت و علوّ قدر تالي حضرت شيخ الكل حجة الاسلام حاج شيخ مرتضي الانصاري قدّس الله سرّه العزيز گمان مي‌شد. در
ص: 211
هو قربان خاكپاي مباركت گردم ملّا آقاي دربندي مدتي است در طهران است، چنانكه مقصود او بود مورد الطاف ملوكانه نگشته. خود او مرد معروفي است. حالتش هم‌چنان نيست كه در نظر مبارك پوشيده باشد. دو روز قبل حاجي شيخ محمّد برادرزاده مرحوم شيخ رضا و عضد الملك «1» اين غلام را ملاقات كرده شرحي در باب او گفتند. اين غلام هم خود اعتقادي در حق او داشته و دارد. توقف طهران او گويا چندان مناسب نباشد. به ملاحظات كليّه، او را مأيوس راه بردن و اعتنا نكردن هم گويا مناسب نباشد. اگر امر مبارك قرار بگيرد في الجمله اظهار تفقّدي در حق او بشود و چنين نداند كه سركار اقدس شاهنشاه روح العالمين فداه وجود و عدم او را علي السّوي مي‌شمارند. و قرار معاشي هم علي الحساب در قم براي او داده شود. دويست تومان موظّف هست چيزي هم بر آن مبلغ افزوده شده محلّ سكناي او در قم معيّن شود. شايد بطور خوشي روانه قم گشته بعضي ملاحظات دور و نزديك از ميان برود. ديگر تا رأي جهان‌آراي ملوكانه چه اقتضاء كند. چون لازم ...

صدر عريضه به خط ناصر الدين شاه:

روز اولي كه ملّا آقا آمد از او بازديد كرديم، كمال احترام شد، به توسّط حاجي ملا علي مقدسي و سپه‌سالار. مكرّر خواستيم مطلب و عرض او را بفهمم نفهميدم، و البته لازم است او مأيوس نباشد. او خود، خود را معطّل مي‌دارد. حال شما اقدام بكنيد، به مطالب و عرايض او برسيد به عرض برسانيد. از هر قرار در حق او مضايقه نداريم.
______________________________
خدمت و شكوه و مهابت و دليري ميان ابناء سلسله علميّه امتيازي بيّن داشت. از فرقه بابيّه زخمي بر صورت شريفش داشت ...».
(1). به احتمال قوي مراد عليرضا خان قوانلو ايلخاني قاجار (1328- 1238 ه. ق) پسر موسي خان دائي ناصر الدين شاه است كه در سال 1284 ه. ق پس از درگذشت ميرزا محمد حسين عضد الملك قزويني (يعني دو سال پيش از درگذشت ملا آقاي دربندي كه در متن عريضه بدان اشاره شده است ملقب به عضد الملك و مهردار شاه شد (جلد اوّل شرح رجال ايران، ص 435). نامبرده مسؤوليت‌هاي مختلفي بر عهده داشته كه به شرح چهل سال تاريخ ايران به كوشش ايرج افشار، 991/ 2 عبارت بوده است از: وزير عدليه- ايلخاني- خوانسالاري- رئيس و خازن مهر- غلامچه‌باشي- قراول خاصه- حاكم طبرستان- وزير حضور. ضمنا تذهيب عتبات، تعمير ابنيه مازندران، احداث قنات عضديه به وسيله او انجام گرفته است.
ص: 212

- 211- عريضه محمد حسن صندوق‌ساز تبريزي به ناصر الدين شاه مقروض شدن صنعتكار در دربار معدلت‌مدار

اشاره

عريضه به خط نستعليق ممتاز است. بين سطر اوّل و دوّم عريضه:
كمترين جان‌نثار محمد حسن صندوق‌ساز تبريزي
قربان خاكپاي جواهرآساي مباركت شوم به تفضّلات ملوكانه و ترحّمات خسروانه انعامي كه به تصدّق مبارك در وجه اين فدوي مرحمت و عنايت شده است، استدعا چنان است كه دستخط مبارك شرف انفاد يابد. اولياي دولت قاهره در اينجا به فدوي عنايت فرمايند، از اين‌كه چند ماه است به دربار معدلت‌مدار آمده مقروض شده به عدم خرجي راه معطّل مانده‌ام.
عرض ديگر در باب فرمايشاتي كه بجهت ساختن سه جفت در شده است، حكم بفرمايند هرگاه تنخواه لازم شود از آذربايجان بدهند و اين فدوي را بين الاقران سرافراز بفرمايند كه به اميدواري تمام مشغول جان‌نثاري باشم.

صدر عريضه به خط شاه:

جناب صدراعظم اين صنعت‌كار يك فقره صندوق بسيار خوب ساخت، سيصد تومان از بابت انعام اين، حواله آذربايجان كرده بوديم. صد و پنجاه تومانش را بگوئيد اينجا نقد بدهند باقي را حواله آذربايجان.

- 212- جواب مطالب جناب مجد الدوله «1» كه حسب الامر با چاپار نيمه شهر صفر نوشته مي‌شود

اشاره

درباره مسائل مختلف: تاكيد در وصول قسطها و حسن سلوك با رعايا/ سوء سلوك بختياري با رعاياي چهارمحالي/ دستور توقيف اشرار/ ضبط دستجرد تيول جلال الدين ميرزا. و چند سطري به خط خود ناصر الدين شاه.
______________________________
(1). امير اصلان خان مجد الدوله در 1286 كه شاهزاده سلطان مسعود ميرزا يمين الدوله پسر بزرگ ناصر الدين شاه حاكم اصفهان شد به پيشكاري (معاونت) او تعيين گرديد و تا 1287 در اين سمت بود (شرح حال رجال ايران، ج 1، ص 169).
ص: 213
* نوشته [اي] در تاكيد قسطها و سلوك با عامه رعايا و بي‌سبب نفرستادن مأمور به بلوكات و مراقبت كلي از احوال ضبّاط كه به اسم حاكم كل تعدّي به رعيت جزو ننمايند.
* نوشته [اي] در باب رعاياي چهارمحالي كه به سبب سوء سلوك بختياري به دربار معدلت‌مدار آمده حسب الامر قدر قدر به اطلاع نواب حشمت الدوله و جناب اعتضاد الدوله قراري در ميان آنها داده شد و احكام مطاعه صادر گشت، عن‌قريب زيارت مي‌نمائيد و از آن قرار بايد معمول بداريد.
* نوشته [اي] در باب حكومت چهارمحال كه خواسته بوديد به ميرزا حسين يا ناصر قلي خان واگذار شود، اصل مقصود خاطر مهر مظاهر همايون، نظم چهارمحال و آسودگي رعيت است كه هم حاكم جديد نسبت به آنها تعدّي نكند و هم بتواند آنها را از تعدّي و تجاوزات بختياري حفظ نمايد. سركار شاهنشاه اين دو فقره را از شما كه حاكم كل هستيد مي‌خواهند و اگر حاكمي معيّن كنيد كه اين دو صفت در او نباشد و چهار روز بعد رعيت به صدا بيايد از شما مؤاخذه خواهند فرمود. البته غور درستي در اين فقره نموده كسي را معيّن نمائيد كه متّصف به اين صفات بوده به تلگراف اخبار نمائيد تا به عرض برسانم و اجازه بگيرم و اگر در اصفهان چنين آدمي نداشته باشيد اخبار كنيد تا از دار الخلافه كسي روانه شود.
* در باب حاجي آقا و آقا گل مهابادي كه چند سال است اقسام هرزگي و خودسري را مرتكب شده و مي‌شوند و به مصطفي قلي خان به اين شرط حكومت مرحمت شد كه اين دو مفسد را به‌دست بياورد و از قراري كه تازه به عرض همايون رسيد مشار اليهما كماكان همه روزه مشغول هرزگي و خودسري هستند. اين روزها از نايب نطنز نوشته رسيد كه اقسام و انواع تعدّي را نسبت به رعاياي آنجا معمول مي‌دارند.
برحسب حكم ملوكانه بايد شما به هر تدبير هست آنها را به دست بياوريد. اگرچه به تلگراف اطمينان داده و تصريح نموده بوديد كه حكما آنها را به دست خواهيد آورد و ليكن صراحة بالمشافهة العليّة مقرّر داشتند كه بدون عذر بايد مجد الدوله اين دو نفر مفسد شرير را گرفته و دست‌بسته به دار الخلافه بفرستد و هيچ عذري از مجد الدوله در باب آنها نخواهيم پذيرفت.
در باب دستجرد تيولي نواب جلال الدين ميرزا مقرر فرمودند تيول را شما ضبط نمائيد و مواجب خود را از قرار برات دريافت نمايد.
ص: 214

زير اوامر صادره به خط خود ناصر الدين شاه:

به واسطه توسّط مهدعليا و كثرت پريشاني جلال الدين ميرزا در ثاني قرار شد تيول دستجرد در دست خودش باشد. دستجرد هيچ‌وقت جزء حكومت نبود. مدتي دست والده مرحوم خاقان. بعدز «1» فوت او سپرده به معير الممالك شد.

- 213- جواب مطالب جناب مجد الدوله «2» است كه بايد با چاپار غرّه شهر ربيع الاولي فرستاده شود

دستور ناصر الدين شاه مبني بر تعجيل در تعمير پل مارنون اصفهان، تنقيه قنوات خالصه و صدور فرمان و ارسال عباي ترمه سفيد براي امام جمعه و مطالب ديگر.
در باب يكهزار تومان مواجب ضبّاط كه سال گذشته واخورده و استدعاي برقراري آن را نموده بوديد حسب الامر از جناب مستوفي الممالك سؤال شد كه مبلغ و سبب واخوردن را به عرض برساند. بعد از استحضار كامل با چاپار بعد، هرچه مقرّر فرمودند خواهد نگاشت.
در باب عمل چهارمحال كه دوباره به خان بابا خان رجوع نموده‌ايد، مراتب به عرض اقدس اعلي رسيد، مقرّر فرمودند: اگرچه ما شما را در امر چهارمحال مختار فرموديم كه پس از ملاحظه آسودگي رعيت و حصول امنيت بهركه واگذاريد مختاريد، ولي بهتر اين است كه اينگونه امورات را در اول وقت كامل نموده به عرض برسانيد كه پس از عرض به حضور مبارك، اختلافي در عرض و تجديدي در رأي پيدا نشود.
در باب تنقيه قنوات خالصه كه مغنّي گذارده‌ايد و مشغول كارند به عرض رسيد فرمودند بسيار خوب كرده‌ايد. البته كمال مراقبت را بايد در تنقيه قنوات خالصه خود به عمل بياوريد. به جناب مستوفي الممالك هم امر شد كه براي بازديد خرابي قنوات
______________________________
(1). رسم الخط ناصر الدين شاه
(2). امير اصلان خان (عميد الملك- مجد الدوله) پسر امير قاسم خان قاجار قويونلو و خال ناصر الدين شاه و برادر صلبي مهدعليا- وي در سال 1275 ه. ق لقب مجد الدوله يافت. در سال 1286 ه. ق پيشكار شاهزاده سلطان مسعود ميرزا يمين الدوله پسر بزرگ ناصر الدين شاه قاجار حاكم اصفهان بوده است. مجد الدوله مسؤوليت‌هاي متعددي در دوره ناصر الدين شاه برعهده داشته است (براي اطلاعات بيشتر، ر. ك: شرح‌حال رجال ايران ج 1، ص 167).
ص: 215
خالصه، آدم اميني معيّن نموده روانه سازد.
مواظبتي كه در تعمير پل مارنون «1» كه تازه خرابي پيدا كرده نموده‌ايد، پسند خاطر مبارك افتاد امر فرمودند درين تعمير تعجيل كنيد كه زود و محكم ساخته شود.
در باب استدعائي كه در خصوص منصب سرتيپ محمد كريم خان نموده و از خدمات او اظهار رضامندي كرده بوديد، تفصيل معروض خاكپاي مبارك افتاد. امر فرمودند در كفايت و كارگزاري مشار اليه حرفي نيست. اغلب اوقات هم نسبت به او التفات شده است ولي به بعضي ملاحظات تعويق اين لقب را اين اوقات اولي و انسب مي‌دانيم.
در باب پنجهزار تومان وجه «خيام‌خانه» مقرّر فرمودند البته زود برسانيد كه واجب است، و از هر قسطي برسانيد در حضور مبارك مقبول است.
تفصيلي كه در باب جناب امام‌جمعه نوشته بودند به عرض رسيد، فرمايشات التفات‌آميز در حق جناب معزّي اليه فرمودند و مقرّر داشتند از هيچگونه التفات در حق امام مضايقه نداريم، و به اين بنده امر فرمودند يك ثوب عباي ترمه سفيد حاضر نموده با ملفوفه فرمان مبارك براي ايشان انفاد دارم. عمّاقريب تمام كرده نزد شما ارسال خواهم داشت و شما خواهيد رساند.
در باب برات‌داران اشعاري نموده و استدعا كرده بوديد برات‌دار به اصفهان روانه نشود. مقرّر فرمودند: شما آسوده باشيد. امساله يك نفر برات‌دار به كلّ ممالك محروسه روانه نخواهد شد.
در باب مهاباد امر فرمودند اگر پارسال دستخطي صادر شده كه مهاباد واگذار به شما باشد و محمد ولي خان وجه تيول را دستي بگيرد، اصل يا سند حكم را بزودي انفاد داريد تا حكم شود محمد ولي خان مداخله نكند، و اگر دستخطي و حكمي صادر نشده مهاباد كما في السابق بايد دست ولي خان باشد.
زير جوابيه: ملاحظه شد.
______________________________
(1). پل مارنان كه در اين دستور العمل «مارنون» آمده است از پل‌هاي زاينده‌رود اصفهان است كه پس از پيمودن مسير 360 كيلومتري خود، به مرداب گاوخوني مي‌ريزد. اين پل در كنار شهر، در مغرب اصفهان و پس از پل وحيد قرار دارد كه چون به قريه مارنان وصل مي‌شود به اين نام شهرت يافته است. مارنان متصل به جلفا، محلّه ارمني‌هاي اصفهان مي‌باشد. نام اين پل در قديم پل سرافراز بوده كه به دست يكي از ثروتمندان ارامنه جلفا در زمان صفويه ساخته شده و داراي هفت چشمه است ... طول اين پل 160 متر است. (اصفهان زادگاه جمال و كمال، تأليف نعمت الله ميرعظيمي، نشر گلها، 1379، ص 60).
ص: 216

- 214- عريضه ايشيك آقاسي‌باشي به ناصر الدين شاه راجع به كشيدن سيم تلگراف از سرحد عثماني اختلاف ظهير الدوله و شهاب الملك و دستور احضار او از خراسان به خط شاه‌

اشاره

امروز زكام شديدي شده‌ام حالتي ندارم، تلگراف هم ان شاء الله كشيده مي‌شود
تصدق خاكپاي اقدس همايونت گردم ظهير الدوله «1» پاكتي به اسم غلام انفاد داشته بود، در جوف پاكت محمد ابراهيم خان پسرش گذارده بود. در روز عصر دوشنبه به اين غلام رسيد. لازم دانست كه از نظر مهر اثر مبارك نوشتجات او را بگذراند. يك فقره نوشتجاتش در باب شهاب الملك «2» است كه مشاركت او را در كارها خوش نداشته، چنانكه خود شهاب الملك هم موافق رقعه [اي] كه صريح به چاكر نوشته بود و انفاد حضور مبارك نمود كمال كراهت را با اين حالت از توقف ارض اقدس داشته و به ابرام استدعاي احضار خودش را كرده است. ظاهر اين است كه با وجود حالت طرفين احضار شهاب الملك بهتر از توقّفش باشد. چون آن اتّفاق معنوي را با هم نخواهند داشت. دور نيست ضرر توقف شهاب الملك به جهات عديده، از منفعتش بيشتر باشد. ديگر امر، امر همايون اعلي روحنا فداه است.
نايب سفارت انگليس هم امروز عصر دوشنبه بعد از مراجعت از دار الشوري «3»
______________________________
(1). ظهير الدوله: يارمحمد خان ظهير الدوله وزير و حاكم هرات كه از دولت ايران لقب ظهير الدوله را داشت (عين الوقايع، چاپ موقوفات دكتر محمود افشار، 1369، ص 42).
(2). شهاب الملك: حاج حسين خان شاهسون (يوزباشي- شهاب الملك- نظام الدوله) در سال 1271 ه. ق منصبش يوزباشي بود. در 1273 در فتح هرات به وسيله حسام السلطنه از سركردگان سپاه بود. در 1274 به سمت چاپارچي‌باشي (- رئيس كل پست يا وزير پست) منصوب شد. در 1276 به لقب شهاب الملك ملقب گرديد. در 1283 كه منصب اميرتوماني داشت رئيس قشون و سرداري (فرمانده لشكر) خراسان شد.
در 1284 حاكم كرمان و در 1289 پس از عزل حسام السلطنه حاكم كرمان گرديد. در اوايل 1291 ملقّب به نظام الدوله گرديد (به تلخيص از شرح‌حال رجال ايران ج 1، ص 393).
(3). دار الشوري: در سال 1275 ه. ق كه ميرزا آقا خان نوري از صدارت معزول و مغضوب شد، ناصر الدين شاه از انتخاب صدراعظم بكلي منصرف گرديد و حكم كرد كه شش وزارتخانه بدون اينكه صدراعظم تعيين كند، تأسيس شود و در همين زمان، به امر شاه دار الشوراي دولتي تأسيس و به موجب دستخط شاه ميرزا جعفر خان مشير الدوله كه سابقا چندين‌بار به سمت سفارت به دربارهاي اروپا رفته بود و پيرمردي مجرّب و بااطلاع و حدودشناس بود به رياست آن تعيين شد. شش وزيري كه براي مجلس مزبور انتخاب شدند به-
ص: 217
نزد كمترين غلام آمده از جانب وزيرمختار، مذكور نمود كه من به ايلچي كبير مقيم اسلامبول نوشته بودم كه دولت ايران، سيم تلگراف را قرار داده‌اند تا سرحد بكشند «1».
اگر دولت عثماني هم قرار بدهند كه از اسلامبول تا سرحدّ ايران بكشند خوبست. ايلچي كبير هم به وزراي عثماني اظهار كرده آنها جواب گفته‌اند اگر از جانب دولت ايران اين اظهار به ما بشود لازمه همراهي را خواهيم كرد. و نيز كاغذي ابراز كرد از قونسول بغداد كه يك ماه بود نوشته بود، حاصلش اين‌كه تلگراف دولت عثماني تا به موصل رسيده است، تا يك ماه يا شش هفته ديگر به بغداد خواهد رسيد. مي‌گفت دولت انگليس هم از هند به بغداد بزودي خواهند كشيد. اگر دولت ايران هم تا سرحدّ خود تلگراف را برساند، آن وقت مقدور خواهد بود در يك روز در همه پايتخت‌ها اخبارات دنيا جمع شود.
در باب استقبال حسام السلطنه، با استحضار سپهسالار «2» و مستوفي الممالك قراري داده شد. اگر خبر ورودش پس از مراجعت موكب فيروزي كوكب همايون برسد حضرات را اخبار كرده به استقبال بروند و اگر بعد وارد شود صورت مستقبلين به عرض مبارك رسيده بدانچه امر گردد معمول آيد. چاكران هم همه روزه در دار الشوري حاضر بوده‌اند. حاصل مذاكرات آنها البته به توسّط دبير الملك و ناصر الملك به عرض خاكپاي مبارك رسيده است.

حاشيه به خط ناصر الدين شاه:

نوشته‌جات ايشيك آقاسي‌باشي ملاحظه شد. شهاب الملك بيايد، به معيّر بگو.
تلغراف هم ان شاء الله كشيده مي‌شود. امروز زكام شديد شده‌ام، حالتي ندارم.
______________________________
اين شرح مي‌باشند: 1) ميرزا صادق نوري قائم‌مقام (عموزاده و رقيب ميرزا آقا خان صدراعظم نوري) ملقّب به امين الدوله شده وزير داخله؛ 2) ميرزا محمد خان كشيكچي‌باشي ملقّب به سپهسالار شده وزير جنگ؛ 3) ميرزا يوسف مستوفي الممالك وزير دارائي؛ 4) عباسقلي خان جوانشير والي ملقّب ه معتمد الدوله شده وزير عدليه؛ 5) ميرزا فضل الله نصير الملك علي‌آبادي وزير سابق فارس وزير وظايف و اوقاف؛ 6) ميرزا سعيد خان انصاري مؤتمن الملك وزير امور خارجه (شرح‌حال رجال ايران، 243/ 1). بعدا با اضافه شدن محمود خان ناصر الملك به عنوان وزير تجارت و صنايع، عدّه وزرا به هفت رسيد. (همان مأخذ، 54/ 4).
(1). تلگراف: براي اطلاع از سابقه تلگراف در ايران رجوع شود به تاريخ موسسات تمدني جديد در ايران، تأليف دكتر حسين محبوبي اردكاني، چاپ دانشگاه تهران، ج 2، ص 194). نيز تعليقات آن مرحوم بر المآثر و الآثار، چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، 701/ 2).
(2). در اصل باستحضار
ص: 218

- 215- نامه امين‌خلوت (اقبال الدوله بعدي) به برادرش غلامحسين خان (صاحب‌اختيار بعدي) «1» درباره كشيدن دندان ناصر الدين شاه‌

نورچشما مكرما امروز نمي‌دانم دربخانه «2» رفته بوديد يا خير و از اينكه قرار بود ديروز عصر بندگان اقدس شاهنشاه روحي فداه دندان مباركشان را بكشند، كشيدند يا نه. اگر اطلاعي داريد مختصري بنويسيد.

- 216- كسب اجازه از ناصر الدين شاه براي مذاكره با وزيرمختار انگليس درباره روس‌ها

اشاره

تصدق خاكپاي اقدس همايونت گردم اين صبح را رالنسن «3» آدمي به نزد اين غلام فرستاده بود و خواسته بود عصر كمترين غلام را ملاقات نمايد. وعده دادم يك ساعت به غروب مانده بيايد. نمي‌دانم در باب اين فقراتي كه با روس‌ها اتفاق افتاده است چيزي در ضمن صحبت به او بايد گفته شود يا لزومي ندارد. بهرطور مقرر بدارند اطاعت نمايد.

صدر نامه به خطّ ناصر الدين شاه:

البته عصري ببين لارنسن را و البته از آن فقرات حرف بزن، لازم است.

- 217- عريضه رستم خان تفنگدار

اشاره

______________________________
(1). يادداشت مرحوم حسنعلي غفاري (معاون الدوله)
(2). منظور دربار
(3). جرج رالينسن برادر رالينسن)H .C .Rewlinson( در 1898 م. شرح‌حالي از او نوشته است. (مخزن الوقايع، چاپ دانشگاه تهران، ص 435).
ص: 219

راجع به بقاياي صاحب ديوان (ميرزا فتحعلي خان شيرازي) «1»

عريضه مهر و تاريخ ندارد. بين سطر اوّل و دوّم: خانه‌زاد رستم تفنگدار.
ناصر الدين شاه قاجار در گوشه چپ و صدر نامه به خط خود با جوهر آبي نوشته: امين الملك در مجلس مذاكره كرده قرار درستي بدهند.
صاحب ديوان در 1277 ه. ق كار ماليات آذربايجان را در دست داشته است.
قربان خاكپاي مباركت شوم جان‌نثار حسب الامر به جهت وصول بقايا و جمع‌آوري اسناد خرج جناب صاحب ديوان مأمور تبريز شده، در يك سال و دو ماه شب و روز آرام نگرفته، معادل هشتاد هزار تومان سند خرجي كه حكّام جزء حواله برات‌دار را در مفاصا به خرج خود آورده، به حساب صاحب ديوان فهرست سپرده، جمع‌آوري نموده، قريب پنجهزار تومان مودّي بقاياي قلم‌دادي را روانه دار الخلافه نموده، قريب هشتهزار تومان برواتي كه در دست قشون و غيره بوده دريافت نموده كه به خرج باقي حساب صاحبديوان برآيد.
باقي بقاياي قلم‌دادي را به حكم حضرت وليعهد «2» روحي فداه مودّيان را در دفترخانه مباركه تبريز حاضر نموده، از روي كتابچه و اسنادي كه در دست حكّام جزو و مباشرين بوده، باقي مال ديوان اعلي را معيّن و مشخّص نموده، كتابچه پا به مهر كارگزاران حضرت وليعهد روحي فداه [را] گرفته، حسب الامر در مجلس عظما برده جناب وزير دفتر با ساير مستوفيان عظام چند روز با بودن منشي‌باشي به تعرّضات كتابچه رسيدگي «3» نمودند، تصديق و تحسين اتمام عمل جان‌نثار نمودند.
در اين مدّت، قريب هزار و دويست تومان با قحطي و گراني تبريز، مخارج جان‌نثار شده، وقت رفتن به مأموريت صد تومان جناب صاحبديوان حواله تبريز نموده، قريب صد تومان هم از مودّيان از بابت بقايا دريافت نموده، بسيار پريشان و مقروض گشته اسباب مايحتاج نوكري كه داشته فروخته، استدعا آنكه محض ترحّم خسروانه حكمي درباره جان‌نثار بشود كه از پريشاني و از دست طلبكار آسوده شود. امر، امر
______________________________
(1). صاحب ديوان (ميرزا فتحعلي شيرازي) پسر حاجي ميرزا علي اكبر قوام الملك و داماد فتحعليشاه، دوبار كارگزار آذربايجان بوده است (چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، 53/ 1 و 535/ 2).
(2). مظفر الدين ميرزا
(3). در اصل: رسيده‌گي
ص: 220
همايون روحنا فداه است.

- 218- عريضه احمد اسحق زائي «1» راجع به لاش و جوين‌

بين سطر اوّل و دوّم: اقل چاكران احمد اسحق زائي
قربان خاكپاي جواهرآساي بيضاضياي مباركت شوم چون مراسم عبوديت و تيره فدويت آنست كه همواره تراب‌آسا، چهره بندگي را بر عتبه گردون‌فرسا سوده به عرض احوالات پردازد، بناء عليه فدوي عقيدت‌گستر كه ابا عن جدّ چاكر اين دولت جاويدآيت بوده و مي‌باشيم و پيوسته از عرف عرف خاقاني تطييب مشام آمال و اماني نموده، از سحايب مكرمت و عواطف ملوكانه مستمطر بوده‌اند، علاوه بر مراحم خسروانه كه در حق جد و والد مرحومم مبذول شده به خود فدوي هم نهايت التفات از اولياي دولت عليه به ظهور رسيده، از آن جمله ولايت لاش و جوين كه ملك موروثي اجدادم بود، بعد از تصرّف چاكران دولت، به اين فدوي مسترد و مرحمت شد و تا حال در سايه دولت جاويدان، كمال سرحدداري و نگهداري را از آن نمودم. اكنون كه امير كابلستان [به] قصد تصرّف هرات بدان حدود رسيده فراه را متصرّف شده بواسطه رسل و رسائل عديده به اين فدوي اظهار محبّت زياده نموده طالب اطاعت و انقياد گرديد. از آنجا كه فدوي خانه‌زاد اين دولت جاويدان بود راضي به آن نشده كه چشم از مراحم سابقه و لاحقه اين دولت عليه پوشيده اطاعت از امير كابلستان نمايم و لاش و جوين كه معظم سرحد مملكت شاهنشاهي است و دروازه قاين و سيستان و غير آن است به تصرّف كسان امير دوست محمد خان دهم، لهذا به لطايف الحيل و حسن مقال جواب و سؤال با امير دوست محمد خان نموده تا وقتي كه لشكر او به سرحد سبزوار رسيد خودداري كرده، بعد از آن تصوّر نمودم كه امير دوست محمد خان مرد صاحب قوّت و شوكتي است و مقاومت با عساكر او در حيّز قوت چاكر صداقت آيت به تنهايي نيست.
پس در اين وقت كه مجال هنوز باقي و امير مشغول محاصره هرات بود فرصت را غنيمت
______________________________
(1). مؤلف عين الوقايع در وقايع سال 1290 ه. مي‌نويسد: امير شير علي خان ... ميرآخور احمد خان اسحاق زائي را به حكومت هرات منصوب داشت (ص 108 كتاب مذكور، چاپ موقوفات دكتر محمود افشار). در كتاب گزارش سفر كابل، به كوشش محمد آصف فكرت از انتشارات موقوفات دكتر محمود افشار نيز در صفحات 58، 64 و 65 به او اشاره شده است.
ص: 221
شمرده امر آنجا را دوماهه انتظام و انضباط داده عازم دربار معدلت‌مدار كه مضمون «و من دخله كان آمنا» از آن هويدا است شده و تفصيل را به عرض اولياي دولت عليه رسانيدم كه الي الآن آنچه در قوه فدوي صداقت‌نشان بود در سرحدداري و نگهداري به عمل آورده و سرحد مملكت پادشاه جمجاه روحي و روح العالمين فداه را به دست ديگري نسپرده و خود را به بيگانگي دولت جاويدان و بستگي به امير افغانستان بدنام جهان نساختم.
حال امناي دولت عليه، صرف ولايت و صلاح مملكت خود را بهتر مي‌دانند. به تقويت عسكر و مأموريت چاكر صداقت‌گستر محافظت و نگهداري مي‌نمايند مختارند.
به يكي از چاكران دولت و حكّام آن سرحدات مي‌سپارند اختيار دارند. فدوي صلاح دولتي را نمي‌داند. [اگر] تخليه آن سرحد را لازم مي‌دانند، از مصدر خلافت عظما امر و مقرّر شود كه عيال و متعلقين خود را آورده در گوشه [اي] از مملكت محروسه آسوده باشم. تكليف فدوي آن بود كه تا حال حفظ آن سرحد را كرده چشم از حقوق دولت نپوشيده اطاعت غير را ننمودم.
عاليجاه نورچشمي سلطان محمد خان و ارجمندي عبد الغياث خان را روانه دربار معدلت‌مدار نمودم كه كيفيت را به خاكپاي مبارك معروض دارند. آنچه رأي امناي دولت قرار بگيرد از همان قرار اطاعت خواهد شد. چون واجب و لازم بود عرض شد. امركم الاقدس الامجد الارفع الهمايون الاعلي مطاع مطاع مطاع مطاع مطاع.
- 219- عارضين قزويني و عدم تمكين آنان از حكومت امير اصلان خان مجد الدوله «1» و دستور شاه به خط خود به فرخ خان امين الدوله‌

اشاره

قربان خاكپاي جواهرآساي اقدس همايونت شوم در باب عمل قزويني‌ها كه ديروز امر و مقرّر فرمودند، اين غلام فدوي آنها را ملاقات كرده گفتگو كند و هرطوري كه قرار بشود مراتب را به عرض خاكپاي همايون شهرياري روحي و روح العالمين فداه برساند، بعد از آنكه فدوي به شهر آمد و آقا سيّد باقر را خواسته در مجلس ثاني ملاقات
______________________________
(1). امير اصلان خان مجد الدوله دائي ناصر الدين شاه در حكومت‌هايي كه به او واگذار مي‌شد «به مردم تعدّي بسيار مي‌كرد» (به نقل از جلد دوّم المآثر و الآثار: چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، ص 496).
ص: 222
كرد و گفتگوي زياد نمود. بالاخره مشار اليه نزد اين غلام تمكين حكومت مجد الدوله و رفتن خودشان را به قزوين نمود، و لكن درين ضمن بعضي استدعا كه منافي ميل و خيال خاطر همايون نبود، براي مزيد اطمينان و آسودگي رعيت و سهولت امر رعيتي و كارهاي بعد از اينشان، از خاكپاي مبارك داشتند و آن شرايط را اظهار كردند كه پس از عرض حضور همايون، اميدواري حاصل كنند و به سر خانه و رعيتي خودشان رفته مشغول دعاگوئي باشند.
كار و سخن او تا به اينجا رسيده بود كه در اين اثنا رقعه [اي] از عين الملك «1» به آنها رسيد كه امورات و مطالب شما را من خود بايد رسيدگي نموده قرار كارهاي شما را بدهم. فدوي هم كه اين‌طور ديد به همين‌جا سكوت كرد و زياده دنبال اين فقره نرفت.
واضح است كه فدوي هرگز براي خود كار پيدا نمي‌كند، در هر فقره كه از جانب سني الجوانب اقدس همايون امر و فرمايش شود، بدون تأمّل اقدام در انجام و اتمام آن مي‌كند، و هرگز به اراده و اختيار خود حركتي نمي‌كند.
مقصود از اين عرض و جسارت اين است كه چون مقرّر شده بود كار قزويني‌ها به هرجا منتهي شود، كيفيت را مشروحا معروض دارد، لهذا به خاكپاي مبارك مزاحمت رسانيده چگونگي را عرض كرد كه حقيقت حال آنها بر رأي بيضاضياي همايون معلوم باشد كه فدوي كار آنها را تا به كجا رسانيده است. حالا هم خودشان به سلطنت‌آباد نزد عين الملك آمدند. ديگر هرطور كه مجددا امر و مقرّر دارند، البته در آنجا قرار كارهاي آنها به انتها خواهد رسيد. في الحقيقه، مناسبت اين كار هم به جهت عين الملك بيشتر و زيادتر است. زيرا كه اين حضرات حالا به حرف و قول و قرار مجد الدوله مطمئن نمي‌شوند. يك نفر ثالث لازم است كه در ميانه باشد و هر قراري كه برحسب امر قدر قدر فيما بين داده مي‌شود آنها به قول و قرار همان شخص ثالث اطمينان و استظهار حاصل كرده متقاعد شوند. درين صورت عين الملك كه وكالت قزوين را هم دارد ثالث بشود و در ميان كار آنها باشد البته بهتر خواهد بود. زياده عرضي نبود. امر الاقدس الارفع مطاع مطاع است.

صدر عريضه به خط ناصر الدين شاه:

امين الدوله ابدا به عين الملك حكم نشده است كه قزويني‌ها را آورده قراري
______________________________
(1). عين الملك: به احتمال قوي شير خان برادرزاده مهدعليا (مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، چاپ دانشگاه تهران، 1354، ج 4، ص 27).
ص: 223
در كار آنها بدهد. ديروز حاجي علي خان «1» عرض كرد كه جمعي از قزويني‌ها آمده‌اند، به عرضشان برسم يا نه. گفتم ابدا محل نگذارد. به امين الدوله رجوع كرده‌ام، و همچنين به عين الملك گفتم. حالا هم به عين الملك گفتم بنويسند كه رجوع نداشته باشد. كارها را بي‌جهت شلوق «2» مي‌كنند. البته شما آنها را بزودي مرخص كرده هر عرضي دارند به عرض برسانيد، زود بروند.

- 220- ورود سردار احمد خان افغاني به تهران‌

فدايت شوم چهار ساعت به غروب روز شنبه مانده است. محمد ابراهيم از شاهزاده عبد العظيم روانه خدمت سركار عالي است. ديشب پنج از شب گذشته محمد ابراهيم وارد خاتون‌آباد شد، همگي در خواب [بودند]. صبح، تعليقه سركار را با صورت بارخانه دادم خدمت سردار بردند. تعارف زياد كرده بود كه مالهاي بنه ما رفته است بياورند شاهزاده عبد العظيم. همان مالها [را] بار كرده آورديم به شاهزاده عبد العظيم. بعد از ورود، محمد ابراهيم را با يك نفر آدم خود، با صورت بارخانه، اسباب را در مجمعه گذاشته بردند. امّا در باب كالسكه بسيار بموقع رسيد. اسكندر خان «3» پسرش ديروز از اسب افتاده بود صدمه زياد خورده بود. خودش با پسرش در كالسكه نشستند بسيار بجا و بموقع رسيد. خودش و همراهانش ممنون شدند. در باب سيورسات شاهزاده عبد العظيم حاجي محمد علي دستخطي كه به عاليجاه ميرزا حسين نوشته بودند به جهت او فرستاده حالا دركارند، مي‌دهد. منزل هم در باغ حاجي است. تا حالا كه الحمد لله خوش گذشته است. جعفر خان در بين راه رسيد كاغذي از دبير الملك رسيد.
مضمون او را تا حال مطّلع نشده‌ام، مطّلع خواهم شد. از حالت نوكرهاي او بكلّي ...
مأيوس مي‌باشند. در باب استقبال، ديگر هرچه دستور العمل و فرمايش بشود حاجي غلامعلي خان خواهند آورد. فردا را به جهت سيزده عيد مي‌خواهد در آنجا باشد.
پس‌فردا وارد شود. ديگر مختارند. با سردار خيلي گرم مي‌باشيم. غياث خان هم هستند.
______________________________
(1). ظاهرا حاج علي خان حاجب الدوله پدر محمد حسن خان اعتماد السلطنه.
(2). رسم الخط شاه چنين است.
(3). اسكندر خان پسر سردار احمد خان. ديگر پسرهاي سردار احمد خان عبارت بودند: شير محمد خان و شاهنواز خان و عبد الله خان (عين الوقايع، چاپ موقوفات دكتر محمود افشار يزدي، ص 65).
ص: 224
از سركار شما زياد تعريف پيش سردار كرده بود، و السلام.

- 221- دعوت وزيرمختار انگليس از سردار احمد خان براي صرف شام‌

اشاره

اصلاح كار مظفر الدوله و شير علي خان با سردار احمد خان حكمران هرات و انتصاب يوسف خان پسر خانبابا خان سردار به حكومت قم و ساوه «1» و لوازم كارخانه شماعي.
تصدق خاكپاي همايونت گردم حسب الامر قدر قدر ملوكانه يوسف خان را آوردم. ابلاغ فرمايشات مقرّره را به او نمودم كه هم خود او مطلع شده هم به شاهزاده والده‌اش استحضار بدهد. حالا نزد اين غلام مراجعت كرده خود و والده‌اش از صميم قلب همه تعهداتي كه به دستخط مبارك مقرّر شده متعهد مي‌شوند. شش هزار تومان را هم مي‌گويد از فرداي چهارشنبه تا يك روز بعد مي‌پردازم. اگر مقرر مي‌فرمايند بگويم پيشكش را حاضر نمايند و التزام لازمه را هم از يوسف خان بگيرم و والده‌اش هم در التزام، ضامن تعهدات يوسف خان بشود و زودتر كارهايش تمام بشود.
در باب منگنه اوطاق سربي براي شمع كافوري موسيو بروس را آوردم مفصّلا به او حرف زدم. گفت بعضي اسباب و لوازم اين منگنه در قورخانه موجود مي‌شود و بعضي را بايد از بازار خريد. آنچه از بازار بايد خريده شود حاضر كرده به من بدهيد. بعد از پانزده الي بيست روز منگنه را تمام كرده تحويل مي‌دهم. قراردادم هرچه مي‌خواهد سياهه كند. آنچه در قورخانه موجود است موضوع كرده آنچه از بازار ابتياع شود بزودي خريده به او تحويل شود و مشغول ساختن بشود. امروز بطوري كه عرض شده تمام مي‌كنم و تفصيل را فردا معروض خاكپاي مبارك مي‌دارم. اميدوارم به اندك مراقبت لوازم كارخانه شمّاعي بزودي و خوبي فراهم بيايد.
مظفر الدوله و شير علي خان «2» را هم امروز خواسته‌ام كه قرار كار آنها را با سردار
______________________________
(1). در عريضه شماره 137 رسما به نام خانبابا خان سردار و شاهزاده همسر او اشاره شده است. بنابر تعليقات دكتر حسين محبوبي اردكاني در جلد دوّم چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، ص 496، خانبابا خان سردار، پدر همسر ميرزا داود خان فرزند ميرزا آقا خان نوري صدراعظم بوده است.
(2). مظفر الدوله و شير علي خان از سران افغان (ر. ك: مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، چاپ دانشگاه تهران، ج 2، ص 207).
ص: 225
سلطان احمد خان «1» درست معلوم كنم. بعضي فقرات هم كه حضورا بايد معروض خاكپاي مبارك بدارم. ايلچي انگليس هم فرداشب را از سردار سلطان احمد خان وعده شام خواسته است. زياده جسارت نمي‌ورزد. امر الاقدس الاعلي مطاع.

صدر نامه به خطّ ناصر الدين شاه:

امين الدوله التزام‌هاي يوسف خان گرفته به نظر برساند، حكم داده مي‌شود.
پيشكش را هم بگير به حضور بياور. منگنه را هم ان شاء الله اهتمام كرده زود تمام بكن البته. قرار افغان را هم زود بده. آنها را در كمال خوبي از سر واكن بروند. فقراتي هم كه زباني بايد عرض كند، فردا عرض كند.

- 222- كرايه هفتاد و پنج رأس قاطر از كاشان براي رفع نياز دولت سه بار بقالا و سه جعبه آلوچه پيشكش عيسي خان حاكم كاشان به ناصر الدين شاه هو

قربان خاكپاي اقدس همايونت گردم غلامي كه براي مال كرايه روانه كاشان شده بود، [به] خانه وارد شد، با هفتاد و پنج رأس قاطر. كاغذ عيسي خان حاكم كاشان در جوف عريضه است، از نظر مهر اثر مبارك مي‌گذرد و ظاهرا اين قاطرها ديگر ضرور نباشد، اگر مقرّر مي‌دارند كرايه چهار پنج روزه كه از كاشان به اينجا آمده به مكاري‌ها محسوب داشته، علاوه تنخواه كرايه را از آنها گرفته، خودشان را مرخص كنم.
سه بار باقلا و سه جعبه آلوچه هم حاكم كاشان فرستاده بود انفاد خاكپاي مبارك نمود. امره الاقدس الاعلي مطاع.
______________________________
(1). سردار سلطان احمد خان از طرف ناصر الدين شاه قاجار حكمران هرات بوده است. امير دوست محمد خان عمو و پدرزن سلطان احمد خان بوده كه شخصا يا به تحريك انگليس‌ها كه تحت حمايتشان بوده است، ميل مفرطي به تسخير هرات داشته و آخر امر هم پس از فوت سلطان احمد خان هرات را گرفت ولي در همان‌جا درگذشت و در بقعه خواجه عبد الله انصاري به خاك رفت. سجع مهر بيضي‌شكل سلطان احمد خان «سلطان احمد بن محمد عظيم» بوده است. (ر. ك: مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، چاپ دانشگاه تهران، ج 3، ص 321).
ص: 227